۰

داستان ملکه ماریکا جاودان و رنی جادوگر در بازی الدن رینگ | طلا دربرابر ماه و ستارگان

داستان ملکه ماریکا جاودان و رنی جادوگر در بازی الدن رینگ | طلا دربرابر ماه و ستارگان
بازدید 11
مدت زمان خواندن نوشته : 33 دقیقه

در ابتدای جهانِ الدن رینگ و زمانی‌که با هیچ عددی نمی‌توان به آن ارجاع داد، فقط یک «وجود» عظیم (The One Great) در تمام هستی وجود داشت؛ یک فرم جمعی و پیوسته از حیات.

سپس اراده‌ی برتر (Greater Will) همه‌ی موجودات را از دل آن وجود عظیم اولیه به وجود آورد؛ از اژدهایان که در دوران پیش از تاریخ حکمرانی می‌کردند تا انسان‌ها. اگر این طرح خلقت بیش از حد پیچیده و اتنزاعی به نظر می‌رسد، باید بدانید که ساکنان سرزمین‌های میانی (The Lands Between) هم در بهترین حالت همین‌قدر می‌توانند در رابطه با دوران بسیار قدیم صحبت کنند.

لطفا برای حمایت از زومجی در یوتیوب تماشا کنید

در این ویدیو و مقاله با تمرکز روی ملکه ماریکا جاودان (Queen Marika the Eternal) و رنی جادوگر (Ranni the Witch)، بخشی مهم از قصه‌ی الدن رینگ، بازی فوق‌العاده‌ی هیدتاکا میازاکی را روایت می‌کنم؛ اثری از استودیو ژاپنی فرام‌سافتور که جرج آر. آر. مارتین هم در خلق جهان داستانی آن نقش داشت.

جلوه‌ای از ستاره طلایی فرستاده‌شده توسط گریتر ویل به سرزمین های میانی در بازی الدن رینگ

گریتر ویل انواع‌واقسام جلوه‌های زندگی را در دنیای بازی Elden Ring به وجود آورد. از دل تولد همه‌ی موجودات، نفرین‌ها، گناهان، عذاب‌ها، ناامیدی‌ها و رنج‌ها هم متولد شدند. به همین خاطر پیروان خدای بیرونی شعله آشوب (Frenzied Flame) در دنیای الدن رینگ، از خلقت انجام‌شده توسط گریتر ویل به‌عنوان یک اشتباه یاد می‌کنند. آن‌ها دوست دارند «وجود» یا «بودن» را به همان فرم یگانه و پیوسته‌ی خود برگردانند.

الدن رینگ به‌نوعی یک مجموعه از قوانین و اصول برای جهان بود که توسط گریتر ویل به سرزمین‌های میانی فرستاده شد

درحالی‌که حیات به سمت شکل‌گیری جدی‌تر می‌رفت، گریتر ویل شاید در تلاش برای نظم بخشیدن به جهان پرآشوب، ستاره‌ی طلایی و حامل یک هیولای باستانی (باس Elden Beast) را به سرزمین‌های میانی فرستاد؛ هیولایی که جلوه‌ای از «نظم» (Order) در هستی بود و احتمالا اولین خدمتگزار گریتر ویل محسوب می‌شد. این مفهوم نظم، فرم دیگری به خود گرفت و تبدیل به الدن رینگ (حلقه‌ی کهن یا حلقه‌ی وجود) شد.

در این دوران هنوز هیچ خبری از اردتری (Erdtree) نبود، اما اتفاقات زیادی رخ دادند. برای نمونه گروهی از موجودات وحشی که خدمتگزار اژدهایان بودند، با تکامل روی دوپا ایستادند و هوشمند شدند. این موجودات پنج‌انگشتی در ادامه هم استفاده از سلاح سنگی و هم جمع‌آوری طلا را یاد گرفتند. هزاران سال قبل از زمان وقوع اتفاقات داستانی بازی الدن رینگ، آن‌ها قدرت کار با آهن و ساخت شهر Farum Azula را داشتند.

البته موجودات هیولامانند دوپا، با انسان‌ها فرق می‌کردند. هرچند سروکله‌ی انسان‌ها هم مطابق دانش ما تقریبا همزمان با پیشرفت آن‌ها در سرزمین‌های میانی پیدا شد.

در ادوار زمانی کهن نیز نظم جهان همان الدن رینگ بود؛ تا حدی که یک اژدهای قدرتمند دقیقا به‌عنوان لرد الدن شناخته می‌شد. یک اژدهای دیگر در آن جامعه، خداوندگار یا رب‌النوع اژدهایان بود. گریتر ویل ظاهرا آن‌چنان جایگاه والایی دارد که حتی به‌صورت مستقیم، خدای ساکنان سرزمین‌های میانی نمی‌شود. در نتیجه در ادوار مختلف این جهان، پروردگارها و لردهای الدن متفاوت حکم‌فرمایی می‌کردند و خدمتگزارهای شماره یک الدن رینگ به شمار می‌آمدند.

شهر قرارگرفته در زیر سرزمین های میانی و مجسمه فردی که در انتظار دوران قدرت گرفتن بسیار زیاد یک درخت بزرگ بود

باتوجه‌به بقایای به‌جامانده از تمدن‌های متفاوت، شکی وجود ندارد که پیش از به قدرت رسیدن ملکه ماریکا جاودان هم جوامع مختلفی وجود داشتند. موجودات گوناگون مشغول زندگی در سرزمین‌های میانی بودند و با گذر زمان پیشرفت کردند. شاید جالب باشد که بدانید گروهی از مردم پیرو رهبری بودند که به قدرت یک درختِ در حال رشد باور داشت. این فرد انتظار دورانی در آینده را می‌کشید که در آن همه زیر سایه‌ی قدرت درختی بسیار بزرگ بودند. گویا به‌نوعی می‌دانست یک روز اردتری شکوفا می‌شود.

قبل از غرق شدن سرزمین‌های میانی در نور اردتری، قدرت‌های دیگری در جهان پررنگ بودند. اثبات‌کننده‌ی این ادعا چیزی نیست جز اینکه که می‌دانیم مکان‌های عجیبی مثل برج‌های الهی، پیش از شکوفایی اردتری ساخته شدند. البته جنگ‌های زیادی هم در ادوار مختلف درگرفتند؛ از جمله نبردهای اژدهایان یخی و مردم زیمر (Zamor) با غول‌های آتشین.

یکی از گروه‌های قابل‌توجه تشکیل‌شده در دوران قبل از اردتری، جامعه‌ی ستاره‌شناس‌ها است؛ ستاره‌شناس‌هایی که حتی پیش از جدی شدن استفاده از جادو در سرزمین‌های میانی،‌ در نقاط مرتفع تشکیل گروه دادند تا به ستارگان نزدیک شوند. مدت‌ها بعد، پیروان گلدن اوردر و اردتری بارها با دارندگان قدرت جادویی گره‌خورده به ماه و ستاره‌ها مشکل پیدا کردند.

در حقیقت جامعه لیورنین (Liurnian) پس از سال‌ها توسط همین ستاره‌شناس‌ها ایجاد شد؛ در زمانی‌که آن‌ها در منطقه‌ای که در شمال غربی لیم‌گریو (Limgrave) قرار دارد و لیورنیا (Liurnia) نامیده می‌شود، ساکن شدند. همین جامعه بود که درنهایت آکادمی رایا لوکاریا (Raya Lucaria) را تأسیس کرد. خاندان پراهمیت و قدرتمند کرین (Carian) نیز از دل همین جامعه بیرون آمد.

یک برج الهی در بازی Elden Ring استودیو فرام سافتور

داشتن اطلاعات کلی از گذشته‌ی دور سرزمین‌های میانی اهمیت زیادی دارد. میزان ارجاع شخصیت‌های متنوع به ماریکای جاودان انقدر زیاد است که عده‌ای از بازیکن‌های الدن رینگ، در اوایل تجربه‌ی بازی فکر می‌کنند اردتری، گلدن اوردر و ماریکا همیشه ارکان کلیدی سرزمین‌های میانی بودند. اما میلیون‌ها سال قبل از آن‌ها هم این جهان وجود داشت و اتفاقات زیادی در آن بین موجودات مختلف رخ داد. درک این حقیقت به فهم داستانِ رنی جادوگر که به آن خواهیم رسید نیز کمک خواهد کرد.

بالاخره مدت‌ها قبل، اولین نشانه‌ها از رشد اردتری مشاهده شد. هورا لو (Hoarah Loux)، مردی که فقط قدرت فیزیکی را نشان‌دهنده‌ی لیاقت برای فرمانروایی می‌دانست، در این دوران قبیله‌های زیادی را به خاک و خون کشید. هورا لو در ادامه تبدیل به گادفری (Godfrey)، اولین لرد الدن در سرزمین‌های میانی می‌شود. جالب به نظر می‌رسد که حتی در دوران قبل از شکوفایی کامل اردتری، شوالیه‌هایی وجود داشتند که از قدرت طلسم‌های آن بهره می‌بردند و در آخر تبدیل به سربازهای گادفری شدند.

وقتی اردتری به فرم کامل خود رسید، تقریبا همه علیه آن بودند. مطابق اطلاعات دیکشنری مریام وبستر، Erd در حقیقت همان Earth به‌معنی زمین است. پس اردتری را می‌توان درخت زمین خطاب کرد. جنگ‌های زیادی به‌خاطر اردتری رخ دادند و پیروان آن در بسیاری از نبردها به پیروزی رسیدند. در آخر اردتری تبدیل شد به تجسم قطعی و تمام‌وکمال نظم که میلیون‌ها سال قبل، گریتر ویل به زمین فرستاده بود.

شوالیه های Crucible در بازی Elden Ring استودیو ژاپنی فرام سافتور

در مهم‌ترین اتفاق رخ‌داده در تاریخ سرزمین‌های میانی، یک خارجی وارد آن‌جا شد؛ یک خارجی از جایی به اسم نومن (Numen) که در فضایی بیرون از سرزمین‌های میانی قرار دارد. مطابق متن داخل بازی، مردم نومِن در حقیقت فرزندان یا به عبارت دقیق‌تر، نوادگان ساکنان یک جهان دیگر هستند؛ افرادی که عمر طولانی دارند، ولی به ندرت متولد می‌شوند. آن‌ها قبل از پدیداری اردتری هم وجود داشتند. حالا باید بدانید که شخص خارجی موردبحث که می‌دانیم نومنی است و نخستین بار قدم در سرزمین سایه گذاشت، ماریکا نام دارد.

ماریکا از سوی گریتر ویل به‌عنوان یک امپرین (Empyrean) انتخاب شد. ظاهرا در جهان الدن رینگ، امپرین‌ها تنها افرادی محسوب می‌شوند که قدرت تبدیل شدن به پروردگار دوران و شکل دادن نظم در سرزمین‌های میانی را دارند. مطابق توضیحات کاراکترهای مختلف مشخص است که گریتر ویل ازطریق دو انگشت (Two Fingers) که به‌نوعی مترجمان او محسوب می‌شوند، می‌توانست خواسته‌ها و حرف‌های خود را به افراد خاصی در سرزمین‌های میانی انتقال بدهد. از آن‌جایی که بعدا امپرین‌های جدید از بین فرزندان ماریکا و توسط دو انگشت انتخاب می‌شوند، واضح است که مردم نومن هم با دو انگشت ارتباط گرفته بودند. وگرنه ماریکا در وهله‌ی اول به‌عنوان امپرین انتخاب نمی‌شد.

ماریکا به‌عنوان امپرین، یک محافظ وفادار را از گریتر ویل دریافت کرد؛ محافظی که عملا سایه‌ای از ماریکا و کاملا وابسته به او بود. این سایه ملیکث (Maliketh)، تیغه‌ی سیاه نام داشت. ماریکا در مسیر تبدیل شدن به الهه و ملکه‌ی جدید سرزمین‌های میانی، تصمیم گرفت نظم، قانون، دین و دولت خاص خود را بسازد. او که به‌عنوان یک نومن طبیعتا با زندگی طولانی آشنا بود، همزمان با تبدیل شدن به جدیدترین خدمتگزار الدن رینگ، یک بخش از این نظم جهانی را از آن حذف کرد.

ملیکث، سایه ماریکا و محافظ Rune مرگ در بازی Elden Ring

اگر به الدن رینگ به چشم مجموعه‌ای از قوانین و اصول برای هستی نگاه کنیم، می‌شود هرکدام از رون‌ها (Runes) در این جهان داستانی را به‌عنوان یک قانون یا بخشی از قدرت و پایه‌واساس الدن رینگ شناخت. یکی از اصول الدن رینگ، مرگ بود. مرگ بخشی از سرنوشت همه است. اما ماریکا برخلاف رب‌النوع مرموز قبلی این سرزمین‌ها که دقیقا قدرتش را بر پایه‌ی رون مرگ بنا نهاده بود، رون مرگ را از الدن رینگ جدا کرد و به ملیکث داد؛ به این هدف که ملیکث تا ابد مخفیانه مراقب آن باشد.

گلدن اوردر را می‌توان نسخه‌ای اصلاح‌شده از الدن رینگ دانست؛ اصلاح‌شده مطابق سلیقه‌ی ملکه ماریکا.

با حذف رون مرگ از الدن رینگ، ماریکا تبدیل به ملکه ماریکا جاودان شد. ماریکا به این شکل تضمین کرد که دمی‌گادها، فرزندهای او نیز نمی‌میرند. وی با ایجاد این تغییر کلیدی در الدن رینگ، گلدن اوردر (Golden Order/نظم طلایی) را به وجود آورد که همزمان حکم مذهب و دولت را در سرزمین‌های میانی پیدا کرد.

ماریکای جاودان، هورا لو را به‌عنوان همسر برگزید و این‌گونه هورا لو نام گادفری، اولین لرد الدن در سرزمین‌های میانی را به‌دست آورد. گادفری میل دیوانه‌وار به خون‌ریزی و جنگ را کنار گذاشت و قبول کرد که در حد و اندازه‌ی یک لرد رفتار کند. طبیعتا پایتخت جایی نبود جز لِیندل (Leyndell)؛ شهر باشکوه و معنوی که با پیدایش اردتری، پیرامون این درخت شکل گرفت. اردتری، گلدن اوردر و الدن رینگ تحت حکومت الهه ماریکا در نگاه مردم کاملا به یکدیگر پیوند خوردند.

مجسمه ملکه ماریکا در بازی Elden Ring، محصول استودیو فرام سافتور

گادفری جنگجوی اصلی اردتری بود و نبردهای بسیار زیادی را پیروز شد؛ درحالی‌که بعضی از قدرتمندترین رقبا را تک‌نفره شکست داد. در این بین ماریکا متوجه شده بود که یکی از معدود تهدیدها در جهان برای اردتری، آتشِ غول‌های آتش است که بر فراز کوهستان سرد شمال قرار دارد. پس وقتی غول‌ها را به کمک گادفری شکست داد و فهمید که این آتش اصلا خاموش‌شدنی نیست، آخرین غول آتش (باس Fire Giant) را زنده گذاشت و نفرین کرد؛ تا خود آن غول همیشه مجبور به محافظت از این آتش باشد و در نتیجه هیچ‌کس نتواند از آتش قدرتمند علیه اردتری استفاده کند.

«دودمان طلایی» نام رسمی خاندان ماریکا بود. حکومت گلدن اوردر به قدرت بسیار زیادی رسید. از گادفری، همسر ماریکا تا تمام فرزندان او دمی‌گاد (Demigod) به شمار می‌آمدند. ماریکا با گادفری صاحب سه فرزند شد؛ از گادوین طلایی (Godwyn the Golden) که عزیزدردانه ماریکا بود تا مارگوت (Morgott) و موگ (Mohg) که با نفرین Omen به دنیا آمدند و زیر زمین پایتخت مخفی شدند. چون کسی نباید می‌فهمید که دو فرزند ملکه ماریکا جاودان، موجوداتی کاملا به دور از رحمت اردتری هستند.

در اوایل دوران فرمانروایی ماریکا، اردتری به زندگی مردم رونق، رحمت و برکت بخشید. حتی گفته شده است که طی آن دوره، شیره‌ی برکت از شاخه‌های اردتری می‌چکید. ولی روزهای پربرکت به سرعت گذشتند. از جایی به بعد، اردتری دیگر به‌صورت مستقیم فایده‌ای برای مردم نداشت و بیشتر نماد ایمان به گلدن اوردر بود.

این وسط گروهی از مردم به شیوه‌ی خود علیه گریتر ویل، خدای خدایان اقدام کردند؛ مردم ناکس (Nox) که ظاهرا نسل‌شان مثل خود ماریکا به همان نومن برمی‌گردد. آن‌ها مخصوصا به‌خاطر گنجینه‌ی خاصی که حالا در شهر ناکران (Nokron) مخفی شده، به‌شدت خشم گریتر ویل را برانگیختند. سپس به دستور گریتر ویل به شهرهای ابدی در زیر زمین تبعید شدند.

باس غول آتشین در بازی الدن رینگ

ماریکا قدرت زیادی در سرزمین‌های میانی داشت، اما همه‌ی جهان پیرو او نبودند. حتی بعید نیست که خود گریتر ویل از جایی به بعد آن‌چنان با کارهای ماریکا موافق نبوده باشد. چون گلدن اوردرِ موردنظر ماریکا، بیشتر از اینکه بگوید او خدمتگزار الدن رینگ یا گریتر ویل است، ماریکا را مستقیم به‌عنوان پروردگار جاودان معرفی می‌کرد. برخی از افراد علاقه‌مند به جهان الدن رینگ باور دارند یک امپرین یا حتی شاید یک خدای بیرونی (Outer God) تحت عنوان ملکه‌ی چشم‌تاریک (Gloam-Eyed Queen) قبل از اینکه توسط ملیکث نابود شود، توسط دو انگشت یا گریتر ویل انتخاب شده بود تا جلوی حکمرانی ماریکا را بگیرد.

اما برای آشنایی با مهم‌ترین فردی که حکومت ماریکا را به چالش کشید، باید به سرزمین لیورنیا برویم تا اول مادر باشکوه آن فرد را بشناسیم. تقریبا همزمان با حوادث اوایل دوران حکم‌فرمایی ماریکا، یک جادوگر قدرتمند خاندان کرین، حکومت خود را در لیورنیا شکل داد. او رِنالا (Rennala)، ملکه‌ی ماه کامل بود که از سن کم در آکادمی رایا لوکاریا ثابت کرد توانایی قابل توجهی در به‌کارگیری جادوی ماه دارد. وی یک تارنیشد (Tarnished) هم محسوب می‌شود. چون توسط ماریکا از حکومت گلدن اوردر در سرزمین‌های میانی رانده شد. ماریکا مدت‌ها به‌دنبال نابودی رنالا بود.

رنالا، ملکه ماه کامل در بازی Elden Ring هیدتاکا میازاکی

ملکه ماریکا جاودان از جایی به بعد احساس کرد که گادفری نمی‌تواند بهترین لرد الدن برای او باشد. به همین دلیل شخصا قدرت گادفری و سربازهای گادفری را گرفت. آن‌ها به‌صورت کامل از رحمت اردتری جدا شدند. گادفری به همراه افراد خود باید به‌عنوان تارنیشد از سرزمین‌های میانی می‌رفت. هرچند مشخص است که ماریکا می‌خواست هورا لو در آینده‌ی دور و وقتی که دوباره به او نیاز بود، برگردد.

راداگون، سگ وفادار گلدن اوردر و یکی از باس های نهایی بازی الدن رینگ

ماریکا از وجود خود و با قدرتی که از الدن رینگ گرفته بود، شخصی به نام راداگون (Radagon) را آفرید. راداگون در حقیقت بخشی از وجود یا حتی نسخه‌ی مذکر ماریکا محسوب می‌شد؛ مبارز قدرتمندی که قرار بود آخرین دشمن‌های ماریکا را هم نابود کند تا حکومت گلدن اوردر، بی‌رقیب و بدون شک‌و‌شبهه باشد. بااین‌حال بسیاری از اتفاقات در تاریخ سرزمین‌های میانی نشان می‌دهند که راداگون هویت به‌خصوص خود را نیز پیدا کرد. شاید به این دلیل که منبع قدرت ماریکا در هر حالت الدن رینگ بود، راداگون به‌عنوان زاده‌ی این قدرت، بیشتر از خود ماریکا به الدن رینگ و گریتر ویل وفاداری داشت.

راداگون جنگ‌آور و قهرمان بود. بااین‌حال دربرابر خاندان کرین شکست خورد. شوالیه‌های رنالا با اینکه از نظر تعداد کمتر از نیروهای گلدن اوردر بودند، انقدر استقامت و صدالبته قدرت جادویی داشتند که شکوهمندانه مقابل راداگون و سربازهای او ایستادند. پس از نبردهای طولانی، اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ داد. راداگون عاشق رنالا شد و مطابق ازدواج آن‌ها، صلح بین گلدن اوردر و سلطنت کرین رقم خورد. این دو صاحب سه فرزند شدند؛ فرزندانی که در بزرگسالی از آن‌ها به‌عنوان رایکارد (Rykard) لرد نامقدس، ژنرال رادان (Radahn) فاتح ستارگان و رنی جادوگر یاد شد.

باتوجه‌به اینکه راداگون عملا از بخشی از وجود ماریکا جدا شد، هر سه فرزند نام‌برده، دمی‌گاد محسوب می‌شدند. البته از بین این سه فرزند، دو انگشت فقط رنی را به‌عنوان امپرین انتخاب کردند. همان‌طور که سال‌ها قبل ماریکا در مقام امپرین یک سایه به اسم ملیکث را گرفت، دو انگشت یک سایه‌ی محافظ را به رنی تحویل دادند؛ یک نیمه-گرگ به اسم بلاید (Blaidd). راستی رنی در آن دوران نه آبی‌رنگ بود و نه چهار دست داشت.

رنالا با تمام وجود به رنی عشق می‌ورزید. در جامعه‌ی زن‌سالار کرین، رنی می‌توانست تبدیل به ملکه‌ی بعدی شود. مشخص بود که او قدرت جادویی فراوانی دارد. تازه ماه مخصوص به خود را هم در آسمان شناخت؛ ماهی تاریک و مسحورکننده که منبع جادوی رنی شد.

رنی جادوگر درکنار بلاید، سایه‌ای که دو انگشت به او دادند - طرح هنری از alexen با نام کاربری droplixle در ایکس (توییتر سابق)

مقاله‌ی مرتبط:

  • موشکافی تریلر DLC بزرگ بازی الدن رینگ | داستان میکلا، برادر مالنیا

راداگون در طول سال‌ها جادوی رنالا را یاد گرفت؛ درحالی‌که ماریکا می‌توانست طلسم‌ها را به او بیاموزد. به همین خاطر توانایی‌ها و مهارت‌های بسیار زیاد راداگون، از قبل هم بیشتر شدند. درنهایت در روزگاری که گادفری از سرزمین‌های میانی طرد شده بود، راداگون ناگهان رنالا را ترک کرد. او به پایتخت برگشت و همسر ماریکا شد. آیا این نقشه‌ی بلندمدت ماریکا بود؟ آیا او بعد از اینکه فهمید از پس شکست دادن سلطنت کریا برنمی‌آید، به سراغ ترتیب دادن ازدواج راداگون با رنالا رفت تا سه دمی‌گاد به دنیا بیایند؟ آیا ماریکا می‌خواست رنالا به‌خاطر ترک شدن توسط راداگون، به فروپاشی احساسی برسد؟ نقشه‌ی پلیدانه و هوشمندانه‌ای به نظر می‌آید.

راداگون دومین لرد الدن در سرزمین‌های میانی شد. ماریکا پس از ازدواج با راداگون، میکلا (Miquella) و مالنیا (Malenia) را به دنیا آورد؛ دوقلوهایی که هر دو قدرت‌های قابل توجهی داشتند، اما با نفرین و مشکلات خاص متولد شدند. گویا گریتر ویل در جواب به سرکشی‌های ماریکا، دست از سر او برنمی‌داشت. مالنیا از نوعی پوسیدگی درونی رنج می‌برد و میکلا هرگز به اندازه‌ی کافی رشد نمی‌کرد و در نتیجه بزرگسال نمی‌شد. میکلا مدت‌ها برای باطل کردن این نفرین‌ها تلاش کرد.

میکلا و مالنیا، فرزندان ماریکا در بازی Elden Ring (الدن رینگ)

یک نکته‌ی کلیدی وجود دارد که نباید از قلم بیفتد. در بازه‌ی زمانی موردبحث، از بین تمامی دِمی‌گادهای باقی‌مانده فقط یکی بود که هم فرزند مستقیم ماریکا به حساب می‌آمد و هم از نفرین رنج نمی‌برد؛ گادوین طلایی. او با ایجاد دوستی بین گلدن اوردر و اژدهایان، خدمت ارزشمندی به مادر کرد.

در همین حین می‌دانیم ماریکا به راداگون نگاه بالا به پایین داشت و صرفا بچه‌های او با رنالا را به‌عنوان فرزندخوانده قبول کرده بود. ماریکا به راداگون می‌گفت «سگ وفادار گلدن اوردر». همچنین تاکید می‌کرد که راداگون با تبدیل شدن به خود ماریکا و رسیدن به جایگاه خدایی فاصله دارد. همه‌ی این‌ها را گفتم که بدانید ماریکا طبیعتا گادوین طلایی، فرزند اول را احتمالا بیشتر از تک‌تک دمی‌گادهای دیگر دوست داشت.

سرنوشت گادوین در بازی Elden Ring

رنی هنگامی که هنوز کم‌سن‌وسال بود، داخل جنگل یک جادوگر عجوزه را پیدا کرد؛ عجوزه‌ای قدرتمند و ظاهرا سفید یا آبی‌رنگ که بعید نیست اسم او رنا (Renna) باشد. این عجوزه به‌شدت رنی را تحت تاثیر قرار داد.

در گذر زمان، اشخاص ارزشمندی تبدیل به متحدان رنی شدند. دختر به باورهایی متضاد با گلدن اوردر رسید. رنی با اینکه اعتقادات یا قدرت خدایان بیرونی و در کل نظم جهان هر روز بی‌واسطه و به شکل اجتناب‌ناپذیر روی زندگی مردم تاثیر بگذارد، موافق نبود. او اصلا خوشش نمی‌آمد که در حکومت ماریکا، همه همیشه باید به‌صورت مستقیم به ماریکا و حکومت گلدن اوردر جواب پس می‌دادند. رنی به این باور رسید که نظم جهان باید ماورایی یا تبدیل به باورهایی دور از دسترس مردم شود؛ نه اینکه همواره به شکل مستقیم در قالب یک فرمانروایی، سرزمین‌های میانی و زندگی ساکنان آن را تحت کنترل داشته باشد.

با همه‌ی این‌ها هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که یک نفر واقعا بتواند ماریکا را به خاک سیاه بنشاند؛ تا اینکه شب خنجرهای سیاه فرا رسید. بیشتر از دو سال قبل در تریلر داستانی بازی Elden Ring شنیدیم:

در شبی سرشار از مه زمستانی، رونِ مرگ دزدیده شد و این آغازگر سقوط دمی‌گادها بود. اولینِ آن‌ها که از پا درآمد، گادوین طلایی بود. ملکه ماریکا به مرز جنون کشیده شد. سپس، «درهم‌شکستن» اتفاق افتاد. به‌دنبال آن جنگی رخ داد که فقط به ارمغان‌آورنده‌ی تاریکی بود. الدن رینگ شکسته بود. اما توسط چه کسی؟ و چرا؟

بازی Elden Ring و قتل گادوین طلایی توسط چند سوار سیاه از مردم نومن با خنجرهای سیاه

چند نومنی در شب خنجرهای سیاه با لباس‌هایی که آن‌ها را از دید افراد مختلف پنهان می‌کرد، به سراغ ملیکث رفتند. جالب این‌جا است که ظاهرا افراد مورد اشاره، ماریکا را خوب می‌شناختند. حتی شاید چند دوست قدیمی یا از اقوام او بودند. این سوارهای سیاه، تکه‌ای از رونِ پنهان‌شده‌ی مرگ را دزدیدند و خنجرهایی سیاه را ساختند؛ خنجرهایی با قدرت کشتن دمی‌گادها. آن‌ها اول از همه گادوین طلایی را به قتل رساندند؛ به شکلی که هم جسم او را دریدند و هم اجازه‌ی رسیدن روح وی به اردتری را گرفتند.

ماریکای ناراحت و خشمگین که فهمید هیچ قدرتی در جهان نتوانست جلوی مرگ فرزند عزیزش را بگیرد، با استفاده از پتکی که متعلق به مردم نومن بود، الدن رینگ را در هم شکست. راداگون با همان چکش می‌خواست دوباره الدن رینگ را درست کند، ولی تلاش‌های او هیچ فایده‌ای نداشتند.

هرکدام از دمی‌گادها بخشی از قدرت الدن رینگ را که تکه‌تکه شده بود، به چنگ آوردند. ماریکا در دل اردتری به بند کشیده شد؛ احتمالا توسط هیولای باستانی و به دستور گریتر ویل.

ژنرال رادان، فاتح ستارگان دربرابر مالنیا، خواهر میکلا در بازی الدن رینگ

بعد از شکستن الدن رینگ، خیلی‌ها بر سر قدرت با یکدیگر جنگیدند. هیچ صلح پایدار و طولانی‌مدتی برقرار نمی‌شد. در نقاط مختلف سرزمین‌های میانی، اشخاص گوناگون قدرت‌نمایی می‌کردند. آکادمی رایا لوکاریا اعلام کرد که نمی‌خواهد نقشی در وضعیت سرزمین‌های میانی داشته باشد. مالنیا و رادان در دل نبردی سهمگین، کم‌وبیش از پا درآمدند و دیگر قدرت لازم برای فرمانروایی در دوران جدید را نداشتند. رادان عملا دیوانه شده بود و مالنیا درون درختی که میکلا مدت‌ها قبل پرورش داد، در انتظار آخرین نبرد آرام گرفت. همه متوجه شدند که هیچ‌کدام از این دمی‌گادها نمی‌تواند لرد الدن بعدی باشد.

رنی مدت‌ها از دید عموم پنهان شد. او بعد از به قتل رسیدن گادوین، جسم خود را هم عملا با خنجر سیاه از بین برد. چون این جسم، جسم یک امپرین بود؛ جسمی مرتبط با وجود راداگون/ماریکا و در نتیجه متصل به گلدن اوردر. رنی در حقیقت روح خود را آزاد کرد. سپس به سراغ استفاده از یک جسم عروسک‌مانند رفت؛ جسمی آبی‌رنگ و دارای چهار دست که در آن هیچ نشانه‌ای از رنگ قرمز موهای راداگون نبود. از آن‌جایی که روح رنی آزاد است و وی فقط از بدن عروسکی به‌عنوان جسم استفاده می‌کند، در ملاقات با رنی می‌توان جلوه‌ی روح او را درکنار جسم دید.

هیچ‌چیزی در این جسم جدید، کسی را به یاد خاندان ماریکا نمی‌انداخت. او احتمالا این جسم را با الهام از ظاهر عجیب عجوزه ساخت. در این روزگار، رنی با اسم رِنا خودش را به غریبه‌ها معرفی می‌کرد. برای همین طرفدارها حدس می‌زنند که آن استاد جادوگری رنی، رنا نامیده می‌شد.

اولین ملاقات رنی با تارنیشد در بازی Elden Ring - ماه و اردتری در بازی الدن رینگ

گریتر ویل برای مدتی سرزمین‌های میانی را رها کرد. بعد نوبت به بازگشت تارنیشدها رسید. گویا دو انگشت می‌دانستند با وضعیت به وجود آمده، فقط یک تارنیشد می‌تواند تمامی قطعات الدن رینگ را دوباره دور هم جمع کند و تبدیل به لرد الدن بعدی شود. پس تارنیشدها هم مورد مهر اردتری و دو انگشت قرار گرفتند؛ تا مسیر برای ورودشان به سرزمین‌های میانی هموار باشد. تارنیشد آخرین امید اردتری و الدن رینگ بود؛ آخرین امید برای شروع روزگاری تازه تحت مدیریت یک لرد الدن جدید.

تارنیشد به‌لطف آشنایی با بلاید و استاد ایجی (Iji)، فرصت آشنایی با رَنی جادوگر را به‌دست آورد. اولین‌بار بعد از ماجراجویی‌های گوناگون، تارنیشد در دل مه سرد با رنی روبه‌رو شد؛ هرچند رنی هویت واقعی خود را فاش نکرد و به اسم رنا با تارنیشد حرف زد. اینکه تارنیشد می‌تواست تورنت (Torrent) را فرا بخواند و از این موجود قدرتمند سواری بگیرد، در نگاه رنی تحسین‌برانگیز بود.

رنی قدرت احضار ارواح مبارز را به تارنیشد داد. در اولین ملاقات نمی‌توانست به تارنیشد اعتماد کند و حتی مطمئن نبود که دوباره با او مواجه می‌شود. اما بخشی از باورهای خاص خود را با بیان یک جمله‌ی کلیدی به تارنیشد انتقال داد: «برام سواله که چه‌قدر طول می‌کشه تا تارنیشد از سر خم کردن دربرابر دو انگشت خسته بشه؟».

دو انگشت، مترجم های گریتر ویل در جهان بازی Elden Ring (الدن رینگ)

رنی مطمئن نیست که تارنیشد بتواند جهان‌بینی او و تلاش وی برای دادن آزادی واقعی به همگان را درک کند. اما اندکی امیدوار شده است که تارنیشد نخواهد کورکورانه در خدمت دو انگشت، گلدن اوردر و الدن رینگ باشد. براساس آمار و ارقام می‌دانیم بسیاری از گیمرهای بازی Elden Ring یک پایان‌بندی به‌خصوص را انتخاب کردند که نشان می‌دهد امید رنی واهی نبود. گویا دو انگشت (چند Two Fingers در سرزمین‌های میانی وجود دارند، اما می‌توان یک هویت مشخص و جمعی برای آن‌ها در نظر گرفت) نمی‌دانستند که هموار کردن راه تارنیشدها به سرزمین‌های میانی می‌تواند به ضرر الدن رینگ تمام شود.

تارنیشد ازطریق صحبت با ایجی، مشاور جنگی و استاد آهنگری با گذشته‌ی سرزمین لیورنیا آشنا می‌شود. او به کتابخانه‌ی بزرگ آکادمی رایا لوکاریا می‌رسد و آن‌جا با رنالا، مادر رنی مبارزه می‌کند؛ در جنگی که طی آن هم می‌بینیم چه‌قدر رنی قدرتمند و در عین حال خوش‌قلب است. رنی جادویی را به مادرش داده که باعث می‌شود رنالا با حداکثر قدرت دربرابر تارنیشد بایستد. رنالا هم بی‌نهایت رنی را دوست دارد و وقتی از تارنیشد شکست می‌خورد، فقط آرزو می‌کند که رنی بتواند شب طولانی موردنظرش را بسازد.

وقتی تارنیشد بالاخره به محل اقامت رنی می‌رسد، با یک اژدهای رعب‌آور مواجه می‌شود؛ اژدهایی که او نیز دربرابر قدرت رنی سر خم کرده است و خدمتگزار ماه آبی‌رنگ تاریک رنی به شمار می‌رود.

رنی در این ملاقات تازه، نام واقعی خود را به تارنیشد می‌گوید و توضیح می‌دهد که قصد تغییر اساسی جهان را دارد. تارنیشد می‌پذیرد که خدمتگزار رنی باشد و دقیقا این‌جا است که رنی یک مأموریت بسیار مهم به او می‌دهد: یافتن گنجینه‌ی مخفی شهر ابدی ناکران.

ملاقات رنی جادوگر با تارنیشد در برج Renna's Rise بازی الدن رینگ، اثر هیدتاکا میازاکی

جلو بردن نقشه‌ی رنی کار سختی است. حتی خود این جادوگر توانمند هم به‌صورت کامل نمی‌داند که چه‌طور باید به هدف برسد. چرا؟ چون ستاره‌ها روی سرنوشت خاندان کرین و در نتیجه رنی جادوگر تاثیر دارند. رادان، برادر رنی که به گلدن اوردر وفادار بود و جادوی جاذبه را به‌صورت کامل مطالعه کرد، از مدت‌ها قبل جلوی حرکت صورت‌های فلکی و ستارگان را گرفته است. در نتیجه نقشه‌های رنی هم برای مدتی متوقف شدند. به همین علت تارنیشد می‌رود و ژنرال رادان را شکست می‌دهد. با از پا درآمدن رادان، حرکت ستاره‌ها در آسمان به حالت عادی بازمی‌گردد و دیگر هیچ قدرتی نمی‌تواند آن‌چنان مانع پیشروی رنی شود.

سقوط یک ستاره راه ورود به شهر ابدی ناکران را باز می‌کند. تارنیشد قدم به آن‌جا می‌گذارد و گنجینه‌ی مخفی ناکران را برمی‌دارد؛ گنجینه‌ای که باعث تبعید مردم ناکس به زیر زمین شد. اسم این گنجینه به‌سادگی دلیل تبعید مردم ناکس را نشان می‌دهد: تیغه‌ی انگشت‌کش (Fingerslayer Blade). تیغه از یک جنازه بیرون کشیده شده است و فقط کسی می‌تواند از آن استفاده کند که سرنوشت به‌خصوصی داشته باشد.

ژنرال رادان حتی در دوران دیوانگی، حرکت صورت‌های فلکی را متوقف کرده بود. او باید شکست می‌خورد تا عصر ستارگان فرا برسد

رنی تیغه‌ی انگشت‌کش را از تارنیشد می‌گیرد و در بزرگ‌ترین حمله به الدن رینگ در تمام ادوار، دو انگشت یعنی مترجم‌های اراده‌ی برتر را با این خنجر نابود می‌کند. بعد از انجام کار با سلاح مخوف، رنی خسته و خون‌آلود کنار جنازه‌ی دو انگشت می‌نشیند. او همیشه باور داشت که باید به‌تنهایی در مسیر تاریک پیش رو گام بردارد. پس مدت‌ها قبل، حلقه‌ای را که قرار بود یک روز به همسرش داده شود، مخفی کرد. چون شکی نداشت که در آخر کار تنها خواهد بود.

تارنیشد حلقه را از صندوقچه بیرون می‌آورد. اما به‌جای اینکه جسارت به خرج بدهد و آن را تصاحب کند، حلقه را در انگشت دست رنی می‌گذارد. رنی مطمئن می‌شود که تارنیشد با همه فرق دارد و لایق این است که لرد او باشد.

ایجی توسط دشمنان رنی کشته می‌شود. بلاید که سایه‌ی رنی بود و ذاتا نمی‌توانست در این مسیر ترسناک علیه الدن رینگ به همراهی او بپردازد، به مرز جنون می‌رسد. تارنیشد زندگی او را به پایان می‌رساند تا شاید بلاید در جهانی دیگر آرامش داشته باشد. درنهایت فقط و فقط تارنیشد می‌تواند وفادارانه و آماده برای همه‌چیز، رنی را همراهی کند. تارنیشد فرصت کسب جایگاه لرد الدن جدید را از دست می‌دهد. این مبارز که قدم به قدم قوی‌تر شده، به‌جای خدمتگزاری به الدن رینگ، درهم‌شکستن الدن رینگ را کامل می‌کند.

محبوب‌ترین پایان داستان بازی Elden Ring (الدن رینگ)، اثر استودیو فرام سافتور، هیدتاکا میازاکی و جرج آر آر مارتین

تارنیشد با استفاده از آتش بالای کوه، اردتری را به آتش می‌کشد. در واپسین تلاش‌های الدن رینگ برای باقی ماندن به‌عنوان پایه‌واساس نظم جهان، راداگون که وفاداری بسیار بیشتری به الدن رینگ دارد، کنترل جسم یکی‌شده‌ی راداگون و ماریکا را در دست می‌گیرد. اما راداگون هم درمقابل تارنیشد، لرد رنی جادوگر زانو می‌زند. بعد هیولای الدن، اولین جلوه‌ی نظمی که گریتر ویل به سوی این جهان فرستاده بود، از تارنیشد شکست می‌خورد. پس از این پیروزی، رنی به ملاقات تارنیشد می‌آید. حالا همه‌چیز آماده است که رنی نظم (Order) نو و متفاوتی را برای هستی رقم بزند.

یک نظم متفاوت؛ نظمی نه از جنس طلا، بلکه از جنس ستاره‌ها و ماه شب خنک در دورانی که دیگر انقدر پیوند بین حیات، مرگ و نظم جهان، نزدیک و قابل لمس نخواهد بود. در دوران رنی، آدم‌ها نمی‌توانند با اطمینان خیلی از چیزها را بپذیرند؛ چه آن‌چه می‌بینند، چه آن‌چه احساس می‌کنند، چه هرچه به آن ایمان دارند و چه چیزهایی را که لمس می‌کنند.

رنی برقرارکننده‌ی نظم جدید این جهان و الهه‌ای در آسمان‌ها خواهد بود که بسیاری از مردمان سرزمین‌های میانی هرگز نخواهند شناخت و هرگز پرستش نخواهند کرد. جهان به‌جای نور اردتری، درخشش گلدن اوردر و نور الدن رینگ، تحت نظمِ کسوفی خواهد بود که توسط ماه آبی‌رنگ تاریک رنی رقم می‌خورد.

من با جدیت و به شکل رسمی به تمام موجودات و ارواح زنده قسم می‌خورم که اکنون دوره ستارگان از راه می‌رسد. یک سفر هزارساله تحت تسلط فرزانگی ماه. اینجا شب سردی آغاز می‌شود که همگان را دربرمی‌گیرد و به ماورای بزرگ می‌رسد؛ به سوی ترس، تردید و تنهایی. چرا که مسیر [سفر کیهانی من] به درون تاریکی کشیده می‌شود. بیا با هم برویم، همسر عزیز و ابدی من. – رنی جادوگر خطاب به تارنیشد در یکی از پایان‌بندی‌های داستان بازی Elden Ring

در ابتدای جهانِ الدن رینگ و زمانی‌که با هیچ عددی نمی‌توان به آن ارجاع داد، فقط یک «وجود» عظیم (The One Great) در تمام هستی وجود داشت؛ یک فرم جمعی و پیوسته از حیات.

سپس اراده‌ی برتر (Greater Will) همه‌ی موجودات را از دل آن وجود عظیم اولیه به وجود آورد؛ از اژدهایان که در دوران پیش از تاریخ حکمرانی می‌کردند تا انسان‌ها. اگر این طرح خلقت بیش از حد پیچیده و اتنزاعی به نظر می‌رسد، باید بدانید که ساکنان سرزمین‌های میانی (The Lands Between) هم در بهترین حالت همین‌قدر می‌توانند در رابطه با دوران بسیار قدیم صحبت کنند.

لطفا برای حمایت از زومجی در یوتیوب تماشا کنید

در این ویدیو و مقاله با تمرکز روی ملکه ماریکا جاودان (Queen Marika the Eternal) و رنی جادوگر (Ranni the Witch)، بخشی مهم از قصه‌ی الدن رینگ، بازی فوق‌العاده‌ی هیدتاکا میازاکی را روایت می‌کنم؛ اثری از استودیو ژاپنی فرام‌سافتور که جرج آر. آر. مارتین هم در خلق جهان داستانی آن نقش داشت.

جلوه‌ای از ستاره طلایی فرستاده‌شده توسط گریتر ویل به سرزمین های میانی در بازی الدن رینگ

گریتر ویل انواع‌واقسام جلوه‌های زندگی را در دنیای بازی Elden Ring به وجود آورد. از دل تولد همه‌ی موجودات، نفرین‌ها، گناهان، عذاب‌ها، ناامیدی‌ها و رنج‌ها هم متولد شدند. به همین خاطر پیروان خدای بیرونی شعله آشوب (Frenzied Flame) در دنیای الدن رینگ، از خلقت انجام‌شده توسط گریتر ویل به‌عنوان یک اشتباه یاد می‌کنند. آن‌ها دوست دارند «وجود» یا «بودن» را به همان فرم یگانه و پیوسته‌ی خود برگردانند.

الدن رینگ به‌نوعی یک مجموعه از قوانین و اصول برای جهان بود که توسط گریتر ویل به سرزمین‌های میانی فرستاده شد

درحالی‌که حیات به سمت شکل‌گیری جدی‌تر می‌رفت، گریتر ویل شاید در تلاش برای نظم بخشیدن به جهان پرآشوب، ستاره‌ی طلایی و حامل یک هیولای باستانی (باس Elden Beast) را به سرزمین‌های میانی فرستاد؛ هیولایی که جلوه‌ای از «نظم» (Order) در هستی بود و احتمالا اولین خدمتگزار گریتر ویل محسوب می‌شد. این مفهوم نظم، فرم دیگری به خود گرفت و تبدیل به الدن رینگ (حلقه‌ی کهن یا حلقه‌ی وجود) شد.

در این دوران هنوز هیچ خبری از اردتری (Erdtree) نبود، اما اتفاقات زیادی رخ دادند. برای نمونه گروهی از موجودات وحشی که خدمتگزار اژدهایان بودند، با تکامل روی دوپا ایستادند و هوشمند شدند. این موجودات پنج‌انگشتی در ادامه هم استفاده از سلاح سنگی و هم جمع‌آوری طلا را یاد گرفتند. هزاران سال قبل از زمان وقوع اتفاقات داستانی بازی الدن رینگ، آن‌ها قدرت کار با آهن و ساخت شهر Farum Azula را داشتند.

البته موجودات هیولامانند دوپا، با انسان‌ها فرق می‌کردند. هرچند سروکله‌ی انسان‌ها هم مطابق دانش ما تقریبا همزمان با پیشرفت آن‌ها در سرزمین‌های میانی پیدا شد.

در ادوار زمانی کهن نیز نظم جهان همان الدن رینگ بود؛ تا حدی که یک اژدهای قدرتمند دقیقا به‌عنوان لرد الدن شناخته می‌شد. یک اژدهای دیگر در آن جامعه، خداوندگار یا رب‌النوع اژدهایان بود. گریتر ویل ظاهرا آن‌چنان جایگاه والایی دارد که حتی به‌صورت مستقیم، خدای ساکنان سرزمین‌های میانی نمی‌شود. در نتیجه در ادوار مختلف این جهان، پروردگارها و لردهای الدن متفاوت حکم‌فرمایی می‌کردند و خدمتگزارهای شماره یک الدن رینگ به شمار می‌آمدند.

شهر قرارگرفته در زیر سرزمین های میانی و مجسمه فردی که در انتظار دوران قدرت گرفتن بسیار زیاد یک درخت بزرگ بود

باتوجه‌به بقایای به‌جامانده از تمدن‌های متفاوت، شکی وجود ندارد که پیش از به قدرت رسیدن ملکه ماریکا جاودان هم جوامع مختلفی وجود داشتند. موجودات گوناگون مشغول زندگی در سرزمین‌های میانی بودند و با گذر زمان پیشرفت کردند. شاید جالب باشد که بدانید گروهی از مردم پیرو رهبری بودند که به قدرت یک درختِ در حال رشد باور داشت. این فرد انتظار دورانی در آینده را می‌کشید که در آن همه زیر سایه‌ی قدرت درختی بسیار بزرگ بودند. گویا به‌نوعی می‌دانست یک روز اردتری شکوفا می‌شود.

قبل از غرق شدن سرزمین‌های میانی در نور اردتری، قدرت‌های دیگری در جهان پررنگ بودند. اثبات‌کننده‌ی این ادعا چیزی نیست جز اینکه که می‌دانیم مکان‌های عجیبی مثل برج‌های الهی، پیش از شکوفایی اردتری ساخته شدند. البته جنگ‌های زیادی هم در ادوار مختلف درگرفتند؛ از جمله نبردهای اژدهایان یخی و مردم زیمر (Zamor) با غول‌های آتشین.

یکی از گروه‌های قابل‌توجه تشکیل‌شده در دوران قبل از اردتری، جامعه‌ی ستاره‌شناس‌ها است؛ ستاره‌شناس‌هایی که حتی پیش از جدی شدن استفاده از جادو در سرزمین‌های میانی،‌ در نقاط مرتفع تشکیل گروه دادند تا به ستارگان نزدیک شوند. مدت‌ها بعد، پیروان گلدن اوردر و اردتری بارها با دارندگان قدرت جادویی گره‌خورده به ماه و ستاره‌ها مشکل پیدا کردند.

در حقیقت جامعه لیورنین (Liurnian) پس از سال‌ها توسط همین ستاره‌شناس‌ها ایجاد شد؛ در زمانی‌که آن‌ها در منطقه‌ای که در شمال غربی لیم‌گریو (Limgrave) قرار دارد و لیورنیا (Liurnia) نامیده می‌شود، ساکن شدند. همین جامعه بود که درنهایت آکادمی رایا لوکاریا (Raya Lucaria) را تأسیس کرد. خاندان پراهمیت و قدرتمند کرین (Carian) نیز از دل همین جامعه بیرون آمد.

یک برج الهی در بازی Elden Ring استودیو فرام سافتور

داشتن اطلاعات کلی از گذشته‌ی دور سرزمین‌های میانی اهمیت زیادی دارد. میزان ارجاع شخصیت‌های متنوع به ماریکای جاودان انقدر زیاد است که عده‌ای از بازیکن‌های الدن رینگ، در اوایل تجربه‌ی بازی فکر می‌کنند اردتری، گلدن اوردر و ماریکا همیشه ارکان کلیدی سرزمین‌های میانی بودند. اما میلیون‌ها سال قبل از آن‌ها هم این جهان وجود داشت و اتفاقات زیادی در آن بین موجودات مختلف رخ داد. درک این حقیقت به فهم داستانِ رنی جادوگر که به آن خواهیم رسید نیز کمک خواهد کرد.

بالاخره مدت‌ها قبل، اولین نشانه‌ها از رشد اردتری مشاهده شد. هورا لو (Hoarah Loux)، مردی که فقط قدرت فیزیکی را نشان‌دهنده‌ی لیاقت برای فرمانروایی می‌دانست، در این دوران قبیله‌های زیادی را به خاک و خون کشید. هورا لو در ادامه تبدیل به گادفری (Godfrey)، اولین لرد الدن در سرزمین‌های میانی می‌شود. جالب به نظر می‌رسد که حتی در دوران قبل از شکوفایی کامل اردتری، شوالیه‌هایی وجود داشتند که از قدرت طلسم‌های آن بهره می‌بردند و در آخر تبدیل به سربازهای گادفری شدند.

وقتی اردتری به فرم کامل خود رسید، تقریبا همه علیه آن بودند. مطابق اطلاعات دیکشنری مریام وبستر، Erd در حقیقت همان Earth به‌معنی زمین است. پس اردتری را می‌توان درخت زمین خطاب کرد. جنگ‌های زیادی به‌خاطر اردتری رخ دادند و پیروان آن در بسیاری از نبردها به پیروزی رسیدند. در آخر اردتری تبدیل شد به تجسم قطعی و تمام‌وکمال نظم که میلیون‌ها سال قبل، گریتر ویل به زمین فرستاده بود.

شوالیه های Crucible در بازی Elden Ring استودیو ژاپنی فرام سافتور

در مهم‌ترین اتفاق رخ‌داده در تاریخ سرزمین‌های میانی، یک خارجی وارد آن‌جا شد؛ یک خارجی از جایی به اسم نومن (Numen) که در فضایی بیرون از سرزمین‌های میانی قرار دارد. مطابق متن داخل بازی، مردم نومِن در حقیقت فرزندان یا به عبارت دقیق‌تر، نوادگان ساکنان یک جهان دیگر هستند؛ افرادی که عمر طولانی دارند، ولی به ندرت متولد می‌شوند. آن‌ها قبل از پدیداری اردتری هم وجود داشتند. حالا باید بدانید که شخص خارجی موردبحث که می‌دانیم نومنی است و نخستین بار قدم در سرزمین سایه گذاشت، ماریکا نام دارد.

ماریکا از سوی گریتر ویل به‌عنوان یک امپرین (Empyrean) انتخاب شد. ظاهرا در جهان الدن رینگ، امپرین‌ها تنها افرادی محسوب می‌شوند که قدرت تبدیل شدن به پروردگار دوران و شکل دادن نظم در سرزمین‌های میانی را دارند. مطابق توضیحات کاراکترهای مختلف مشخص است که گریتر ویل ازطریق دو انگشت (Two Fingers) که به‌نوعی مترجمان او محسوب می‌شوند، می‌توانست خواسته‌ها و حرف‌های خود را به افراد خاصی در سرزمین‌های میانی انتقال بدهد. از آن‌جایی که بعدا امپرین‌های جدید از بین فرزندان ماریکا و توسط دو انگشت انتخاب می‌شوند، واضح است که مردم نومن هم با دو انگشت ارتباط گرفته بودند. وگرنه ماریکا در وهله‌ی اول به‌عنوان امپرین انتخاب نمی‌شد.

ماریکا به‌عنوان امپرین، یک محافظ وفادار را از گریتر ویل دریافت کرد؛ محافظی که عملا سایه‌ای از ماریکا و کاملا وابسته به او بود. این سایه ملیکث (Maliketh)، تیغه‌ی سیاه نام داشت. ماریکا در مسیر تبدیل شدن به الهه و ملکه‌ی جدید سرزمین‌های میانی، تصمیم گرفت نظم، قانون، دین و دولت خاص خود را بسازد. او که به‌عنوان یک نومن طبیعتا با زندگی طولانی آشنا بود، همزمان با تبدیل شدن به جدیدترین خدمتگزار الدن رینگ، یک بخش از این نظم جهانی را از آن حذف کرد.

ملیکث، سایه ماریکا و محافظ Rune مرگ در بازی Elden Ring

اگر به الدن رینگ به چشم مجموعه‌ای از قوانین و اصول برای هستی نگاه کنیم، می‌شود هرکدام از رون‌ها (Runes) در این جهان داستانی را به‌عنوان یک قانون یا بخشی از قدرت و پایه‌واساس الدن رینگ شناخت. یکی از اصول الدن رینگ، مرگ بود. مرگ بخشی از سرنوشت همه است. اما ماریکا برخلاف رب‌النوع مرموز قبلی این سرزمین‌ها که دقیقا قدرتش را بر پایه‌ی رون مرگ بنا نهاده بود، رون مرگ را از الدن رینگ جدا کرد و به ملیکث داد؛ به این هدف که ملیکث تا ابد مخفیانه مراقب آن باشد.

گلدن اوردر را می‌توان نسخه‌ای اصلاح‌شده از الدن رینگ دانست؛ اصلاح‌شده مطابق سلیقه‌ی ملکه ماریکا.

با حذف رون مرگ از الدن رینگ، ماریکا تبدیل به ملکه ماریکا جاودان شد. ماریکا به این شکل تضمین کرد که دمی‌گادها، فرزندهای او نیز نمی‌میرند. وی با ایجاد این تغییر کلیدی در الدن رینگ، گلدن اوردر (Golden Order/نظم طلایی) را به وجود آورد که همزمان حکم مذهب و دولت را در سرزمین‌های میانی پیدا کرد.

ماریکای جاودان، هورا لو را به‌عنوان همسر برگزید و این‌گونه هورا لو نام گادفری، اولین لرد الدن در سرزمین‌های میانی را به‌دست آورد. گادفری میل دیوانه‌وار به خون‌ریزی و جنگ را کنار گذاشت و قبول کرد که در حد و اندازه‌ی یک لرد رفتار کند. طبیعتا پایتخت جایی نبود جز لِیندل (Leyndell)؛ شهر باشکوه و معنوی که با پیدایش اردتری، پیرامون این درخت شکل گرفت. اردتری، گلدن اوردر و الدن رینگ تحت حکومت الهه ماریکا در نگاه مردم کاملا به یکدیگر پیوند خوردند.

مجسمه ملکه ماریکا در بازی Elden Ring، محصول استودیو فرام سافتور

گادفری جنگجوی اصلی اردتری بود و نبردهای بسیار زیادی را پیروز شد؛ درحالی‌که بعضی از قدرتمندترین رقبا را تک‌نفره شکست داد. در این بین ماریکا متوجه شده بود که یکی از معدود تهدیدها در جهان برای اردتری، آتشِ غول‌های آتش است که بر فراز کوهستان سرد شمال قرار دارد. پس وقتی غول‌ها را به کمک گادفری شکست داد و فهمید که این آتش اصلا خاموش‌شدنی نیست، آخرین غول آتش (باس Fire Giant) را زنده گذاشت و نفرین کرد؛ تا خود آن غول همیشه مجبور به محافظت از این آتش باشد و در نتیجه هیچ‌کس نتواند از آتش قدرتمند علیه اردتری استفاده کند.

«دودمان طلایی» نام رسمی خاندان ماریکا بود. حکومت گلدن اوردر به قدرت بسیار زیادی رسید. از گادفری، همسر ماریکا تا تمام فرزندان او دمی‌گاد (Demigod) به شمار می‌آمدند. ماریکا با گادفری صاحب سه فرزند شد؛ از گادوین طلایی (Godwyn the Golden) که عزیزدردانه ماریکا بود تا مارگوت (Morgott) و موگ (Mohg) که با نفرین Omen به دنیا آمدند و زیر زمین پایتخت مخفی شدند. چون کسی نباید می‌فهمید که دو فرزند ملکه ماریکا جاودان، موجوداتی کاملا به دور از رحمت اردتری هستند.

در اوایل دوران فرمانروایی ماریکا، اردتری به زندگی مردم رونق، رحمت و برکت بخشید. حتی گفته شده است که طی آن دوره، شیره‌ی برکت از شاخه‌های اردتری می‌چکید. ولی روزهای پربرکت به سرعت گذشتند. از جایی به بعد، اردتری دیگر به‌صورت مستقیم فایده‌ای برای مردم نداشت و بیشتر نماد ایمان به گلدن اوردر بود.

این وسط گروهی از مردم به شیوه‌ی خود علیه گریتر ویل، خدای خدایان اقدام کردند؛ مردم ناکس (Nox) که ظاهرا نسل‌شان مثل خود ماریکا به همان نومن برمی‌گردد. آن‌ها مخصوصا به‌خاطر گنجینه‌ی خاصی که حالا در شهر ناکران (Nokron) مخفی شده، به‌شدت خشم گریتر ویل را برانگیختند. سپس به دستور گریتر ویل به شهرهای ابدی در زیر زمین تبعید شدند.

باس غول آتشین در بازی الدن رینگ

ماریکا قدرت زیادی در سرزمین‌های میانی داشت، اما همه‌ی جهان پیرو او نبودند. حتی بعید نیست که خود گریتر ویل از جایی به بعد آن‌چنان با کارهای ماریکا موافق نبوده باشد. چون گلدن اوردرِ موردنظر ماریکا، بیشتر از اینکه بگوید او خدمتگزار الدن رینگ یا گریتر ویل است، ماریکا را مستقیم به‌عنوان پروردگار جاودان معرفی می‌کرد. برخی از افراد علاقه‌مند به جهان الدن رینگ باور دارند یک امپرین یا حتی شاید یک خدای بیرونی (Outer God) تحت عنوان ملکه‌ی چشم‌تاریک (Gloam-Eyed Queen) قبل از اینکه توسط ملیکث نابود شود، توسط دو انگشت یا گریتر ویل انتخاب شده بود تا جلوی حکمرانی ماریکا را بگیرد.

اما برای آشنایی با مهم‌ترین فردی که حکومت ماریکا را به چالش کشید، باید به سرزمین لیورنیا برویم تا اول مادر باشکوه آن فرد را بشناسیم. تقریبا همزمان با حوادث اوایل دوران حکم‌فرمایی ماریکا، یک جادوگر قدرتمند خاندان کرین، حکومت خود را در لیورنیا شکل داد. او رِنالا (Rennala)، ملکه‌ی ماه کامل بود که از سن کم در آکادمی رایا لوکاریا ثابت کرد توانایی قابل توجهی در به‌کارگیری جادوی ماه دارد. وی یک تارنیشد (Tarnished) هم محسوب می‌شود. چون توسط ماریکا از حکومت گلدن اوردر در سرزمین‌های میانی رانده شد. ماریکا مدت‌ها به‌دنبال نابودی رنالا بود.

رنالا، ملکه ماه کامل در بازی Elden Ring هیدتاکا میازاکی

ملکه ماریکا جاودان از جایی به بعد احساس کرد که گادفری نمی‌تواند بهترین لرد الدن برای او باشد. به همین دلیل شخصا قدرت گادفری و سربازهای گادفری را گرفت. آن‌ها به‌صورت کامل از رحمت اردتری جدا شدند. گادفری به همراه افراد خود باید به‌عنوان تارنیشد از سرزمین‌های میانی می‌رفت. هرچند مشخص است که ماریکا می‌خواست هورا لو در آینده‌ی دور و وقتی که دوباره به او نیاز بود، برگردد.

راداگون، سگ وفادار گلدن اوردر و یکی از باس های نهایی بازی الدن رینگ

ماریکا از وجود خود و با قدرتی که از الدن رینگ گرفته بود، شخصی به نام راداگون (Radagon) را آفرید. راداگون در حقیقت بخشی از وجود یا حتی نسخه‌ی مذکر ماریکا محسوب می‌شد؛ مبارز قدرتمندی که قرار بود آخرین دشمن‌های ماریکا را هم نابود کند تا حکومت گلدن اوردر، بی‌رقیب و بدون شک‌و‌شبهه باشد. بااین‌حال بسیاری از اتفاقات در تاریخ سرزمین‌های میانی نشان می‌دهند که راداگون هویت به‌خصوص خود را نیز پیدا کرد. شاید به این دلیل که منبع قدرت ماریکا در هر حالت الدن رینگ بود، راداگون به‌عنوان زاده‌ی این قدرت، بیشتر از خود ماریکا به الدن رینگ و گریتر ویل وفاداری داشت.

راداگون جنگ‌آور و قهرمان بود. بااین‌حال دربرابر خاندان کرین شکست خورد. شوالیه‌های رنالا با اینکه از نظر تعداد کمتر از نیروهای گلدن اوردر بودند، انقدر استقامت و صدالبته قدرت جادویی داشتند که شکوهمندانه مقابل راداگون و سربازهای او ایستادند. پس از نبردهای طولانی، اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ داد. راداگون عاشق رنالا شد و مطابق ازدواج آن‌ها، صلح بین گلدن اوردر و سلطنت کرین رقم خورد. این دو صاحب سه فرزند شدند؛ فرزندانی که در بزرگسالی از آن‌ها به‌عنوان رایکارد (Rykard) لرد نامقدس، ژنرال رادان (Radahn) فاتح ستارگان و رنی جادوگر یاد شد.

باتوجه‌به اینکه راداگون عملا از بخشی از وجود ماریکا جدا شد، هر سه فرزند نام‌برده، دمی‌گاد محسوب می‌شدند. البته از بین این سه فرزند، دو انگشت فقط رنی را به‌عنوان امپرین انتخاب کردند. همان‌طور که سال‌ها قبل ماریکا در مقام امپرین یک سایه به اسم ملیکث را گرفت، دو انگشت یک سایه‌ی محافظ را به رنی تحویل دادند؛ یک نیمه-گرگ به اسم بلاید (Blaidd). راستی رنی در آن دوران نه آبی‌رنگ بود و نه چهار دست داشت.

رنالا با تمام وجود به رنی عشق می‌ورزید. در جامعه‌ی زن‌سالار کرین، رنی می‌توانست تبدیل به ملکه‌ی بعدی شود. مشخص بود که او قدرت جادویی فراوانی دارد. تازه ماه مخصوص به خود را هم در آسمان شناخت؛ ماهی تاریک و مسحورکننده که منبع جادوی رنی شد.

رنی جادوگر درکنار بلاید، سایه‌ای که دو انگشت به او دادند - طرح هنری از alexen با نام کاربری droplixle در ایکس (توییتر سابق)

مقاله‌ی مرتبط:

  • موشکافی تریلر DLC بزرگ بازی الدن رینگ | داستان میکلا، برادر مالنیا

راداگون در طول سال‌ها جادوی رنالا را یاد گرفت؛ درحالی‌که ماریکا می‌توانست طلسم‌ها را به او بیاموزد. به همین خاطر توانایی‌ها و مهارت‌های بسیار زیاد راداگون، از قبل هم بیشتر شدند. درنهایت در روزگاری که گادفری از سرزمین‌های میانی طرد شده بود، راداگون ناگهان رنالا را ترک کرد. او به پایتخت برگشت و همسر ماریکا شد. آیا این نقشه‌ی بلندمدت ماریکا بود؟ آیا او بعد از اینکه فهمید از پس شکست دادن سلطنت کریا برنمی‌آید، به سراغ ترتیب دادن ازدواج راداگون با رنالا رفت تا سه دمی‌گاد به دنیا بیایند؟ آیا ماریکا می‌خواست رنالا به‌خاطر ترک شدن توسط راداگون، به فروپاشی احساسی برسد؟ نقشه‌ی پلیدانه و هوشمندانه‌ای به نظر می‌آید.

راداگون دومین لرد الدن در سرزمین‌های میانی شد. ماریکا پس از ازدواج با راداگون، میکلا (Miquella) و مالنیا (Malenia) را به دنیا آورد؛ دوقلوهایی که هر دو قدرت‌های قابل توجهی داشتند، اما با نفرین و مشکلات خاص متولد شدند. گویا گریتر ویل در جواب به سرکشی‌های ماریکا، دست از سر او برنمی‌داشت. مالنیا از نوعی پوسیدگی درونی رنج می‌برد و میکلا هرگز به اندازه‌ی کافی رشد نمی‌کرد و در نتیجه بزرگسال نمی‌شد. میکلا مدت‌ها برای باطل کردن این نفرین‌ها تلاش کرد.

میکلا و مالنیا، فرزندان ماریکا در بازی Elden Ring (الدن رینگ)

یک نکته‌ی کلیدی وجود دارد که نباید از قلم بیفتد. در بازه‌ی زمانی موردبحث، از بین تمامی دِمی‌گادهای باقی‌مانده فقط یکی بود که هم فرزند مستقیم ماریکا به حساب می‌آمد و هم از نفرین رنج نمی‌برد؛ گادوین طلایی. او با ایجاد دوستی بین گلدن اوردر و اژدهایان، خدمت ارزشمندی به مادر کرد.

در همین حین می‌دانیم ماریکا به راداگون نگاه بالا به پایین داشت و صرفا بچه‌های او با رنالا را به‌عنوان فرزندخوانده قبول کرده بود. ماریکا به راداگون می‌گفت «سگ وفادار گلدن اوردر». همچنین تاکید می‌کرد که راداگون با تبدیل شدن به خود ماریکا و رسیدن به جایگاه خدایی فاصله دارد. همه‌ی این‌ها را گفتم که بدانید ماریکا طبیعتا گادوین طلایی، فرزند اول را احتمالا بیشتر از تک‌تک دمی‌گادهای دیگر دوست داشت.

سرنوشت گادوین در بازی Elden Ring

رنی هنگامی که هنوز کم‌سن‌وسال بود، داخل جنگل یک جادوگر عجوزه را پیدا کرد؛ عجوزه‌ای قدرتمند و ظاهرا سفید یا آبی‌رنگ که بعید نیست اسم او رنا (Renna) باشد. این عجوزه به‌شدت رنی را تحت تاثیر قرار داد.

در گذر زمان، اشخاص ارزشمندی تبدیل به متحدان رنی شدند. دختر به باورهایی متضاد با گلدن اوردر رسید. رنی با اینکه اعتقادات یا قدرت خدایان بیرونی و در کل نظم جهان هر روز بی‌واسطه و به شکل اجتناب‌ناپذیر روی زندگی مردم تاثیر بگذارد، موافق نبود. او اصلا خوشش نمی‌آمد که در حکومت ماریکا، همه همیشه باید به‌صورت مستقیم به ماریکا و حکومت گلدن اوردر جواب پس می‌دادند. رنی به این باور رسید که نظم جهان باید ماورایی یا تبدیل به باورهایی دور از دسترس مردم شود؛ نه اینکه همواره به شکل مستقیم در قالب یک فرمانروایی، سرزمین‌های میانی و زندگی ساکنان آن را تحت کنترل داشته باشد.

با همه‌ی این‌ها هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که یک نفر واقعا بتواند ماریکا را به خاک سیاه بنشاند؛ تا اینکه شب خنجرهای سیاه فرا رسید. بیشتر از دو سال قبل در تریلر داستانی بازی Elden Ring شنیدیم:

در شبی سرشار از مه زمستانی، رونِ مرگ دزدیده شد و این آغازگر سقوط دمی‌گادها بود. اولینِ آن‌ها که از پا درآمد، گادوین طلایی بود. ملکه ماریکا به مرز جنون کشیده شد. سپس، «درهم‌شکستن» اتفاق افتاد. به‌دنبال آن جنگی رخ داد که فقط به ارمغان‌آورنده‌ی تاریکی بود. الدن رینگ شکسته بود. اما توسط چه کسی؟ و چرا؟

بازی Elden Ring و قتل گادوین طلایی توسط چند سوار سیاه از مردم نومن با خنجرهای سیاه

چند نومنی در شب خنجرهای سیاه با لباس‌هایی که آن‌ها را از دید افراد مختلف پنهان می‌کرد، به سراغ ملیکث رفتند. جالب این‌جا است که ظاهرا افراد مورد اشاره، ماریکا را خوب می‌شناختند. حتی شاید چند دوست قدیمی یا از اقوام او بودند. این سوارهای سیاه، تکه‌ای از رونِ پنهان‌شده‌ی مرگ را دزدیدند و خنجرهایی سیاه را ساختند؛ خنجرهایی با قدرت کشتن دمی‌گادها. آن‌ها اول از همه گادوین طلایی را به قتل رساندند؛ به شکلی که هم جسم او را دریدند و هم اجازه‌ی رسیدن روح وی به اردتری را گرفتند.

ماریکای ناراحت و خشمگین که فهمید هیچ قدرتی در جهان نتوانست جلوی مرگ فرزند عزیزش را بگیرد، با استفاده از پتکی که متعلق به مردم نومن بود، الدن رینگ را در هم شکست. راداگون با همان چکش می‌خواست دوباره الدن رینگ را درست کند، ولی تلاش‌های او هیچ فایده‌ای نداشتند.

هرکدام از دمی‌گادها بخشی از قدرت الدن رینگ را که تکه‌تکه شده بود، به چنگ آوردند. ماریکا در دل اردتری به بند کشیده شد؛ احتمالا توسط هیولای باستانی و به دستور گریتر ویل.

ژنرال رادان، فاتح ستارگان دربرابر مالنیا، خواهر میکلا در بازی الدن رینگ

بعد از شکستن الدن رینگ، خیلی‌ها بر سر قدرت با یکدیگر جنگیدند. هیچ صلح پایدار و طولانی‌مدتی برقرار نمی‌شد. در نقاط مختلف سرزمین‌های میانی، اشخاص گوناگون قدرت‌نمایی می‌کردند. آکادمی رایا لوکاریا اعلام کرد که نمی‌خواهد نقشی در وضعیت سرزمین‌های میانی داشته باشد. مالنیا و رادان در دل نبردی سهمگین، کم‌وبیش از پا درآمدند و دیگر قدرت لازم برای فرمانروایی در دوران جدید را نداشتند. رادان عملا دیوانه شده بود و مالنیا درون درختی که میکلا مدت‌ها قبل پرورش داد، در انتظار آخرین نبرد آرام گرفت. همه متوجه شدند که هیچ‌کدام از این دمی‌گادها نمی‌تواند لرد الدن بعدی باشد.

رنی مدت‌ها از دید عموم پنهان شد. او بعد از به قتل رسیدن گادوین، جسم خود را هم عملا با خنجر سیاه از بین برد. چون این جسم، جسم یک امپرین بود؛ جسمی مرتبط با وجود راداگون/ماریکا و در نتیجه متصل به گلدن اوردر. رنی در حقیقت روح خود را آزاد کرد. سپس به سراغ استفاده از یک جسم عروسک‌مانند رفت؛ جسمی آبی‌رنگ و دارای چهار دست که در آن هیچ نشانه‌ای از رنگ قرمز موهای راداگون نبود. از آن‌جایی که روح رنی آزاد است و وی فقط از بدن عروسکی به‌عنوان جسم استفاده می‌کند، در ملاقات با رنی می‌توان جلوه‌ی روح او را درکنار جسم دید.

هیچ‌چیزی در این جسم جدید، کسی را به یاد خاندان ماریکا نمی‌انداخت. او احتمالا این جسم را با الهام از ظاهر عجیب عجوزه ساخت. در این روزگار، رنی با اسم رِنا خودش را به غریبه‌ها معرفی می‌کرد. برای همین طرفدارها حدس می‌زنند که آن استاد جادوگری رنی، رنا نامیده می‌شد.

اولین ملاقات رنی با تارنیشد در بازی Elden Ring - ماه و اردتری در بازی الدن رینگ

گریتر ویل برای مدتی سرزمین‌های میانی را رها کرد. بعد نوبت به بازگشت تارنیشدها رسید. گویا دو انگشت می‌دانستند با وضعیت به وجود آمده، فقط یک تارنیشد می‌تواند تمامی قطعات الدن رینگ را دوباره دور هم جمع کند و تبدیل به لرد الدن بعدی شود. پس تارنیشدها هم مورد مهر اردتری و دو انگشت قرار گرفتند؛ تا مسیر برای ورودشان به سرزمین‌های میانی هموار باشد. تارنیشد آخرین امید اردتری و الدن رینگ بود؛ آخرین امید برای شروع روزگاری تازه تحت مدیریت یک لرد الدن جدید.

تارنیشد به‌لطف آشنایی با بلاید و استاد ایجی (Iji)، فرصت آشنایی با رَنی جادوگر را به‌دست آورد. اولین‌بار بعد از ماجراجویی‌های گوناگون، تارنیشد در دل مه سرد با رنی روبه‌رو شد؛ هرچند رنی هویت واقعی خود را فاش نکرد و به اسم رنا با تارنیشد حرف زد. اینکه تارنیشد می‌تواست تورنت (Torrent) را فرا بخواند و از این موجود قدرتمند سواری بگیرد، در نگاه رنی تحسین‌برانگیز بود.

رنی قدرت احضار ارواح مبارز را به تارنیشد داد. در اولین ملاقات نمی‌توانست به تارنیشد اعتماد کند و حتی مطمئن نبود که دوباره با او مواجه می‌شود. اما بخشی از باورهای خاص خود را با بیان یک جمله‌ی کلیدی به تارنیشد انتقال داد: «برام سواله که چه‌قدر طول می‌کشه تا تارنیشد از سر خم کردن دربرابر دو انگشت خسته بشه؟».

دو انگشت، مترجم های گریتر ویل در جهان بازی Elden Ring (الدن رینگ)

رنی مطمئن نیست که تارنیشد بتواند جهان‌بینی او و تلاش وی برای دادن آزادی واقعی به همگان را درک کند. اما اندکی امیدوار شده است که تارنیشد نخواهد کورکورانه در خدمت دو انگشت، گلدن اوردر و الدن رینگ باشد. براساس آمار و ارقام می‌دانیم بسیاری از گیمرهای بازی Elden Ring یک پایان‌بندی به‌خصوص را انتخاب کردند که نشان می‌دهد امید رنی واهی نبود. گویا دو انگشت (چند Two Fingers در سرزمین‌های میانی وجود دارند، اما می‌توان یک هویت مشخص و جمعی برای آن‌ها در نظر گرفت) نمی‌دانستند که هموار کردن راه تارنیشدها به سرزمین‌های میانی می‌تواند به ضرر الدن رینگ تمام شود.

تارنیشد ازطریق صحبت با ایجی، مشاور جنگی و استاد آهنگری با گذشته‌ی سرزمین لیورنیا آشنا می‌شود. او به کتابخانه‌ی بزرگ آکادمی رایا لوکاریا می‌رسد و آن‌جا با رنالا، مادر رنی مبارزه می‌کند؛ در جنگی که طی آن هم می‌بینیم چه‌قدر رنی قدرتمند و در عین حال خوش‌قلب است. رنی جادویی را به مادرش داده که باعث می‌شود رنالا با حداکثر قدرت دربرابر تارنیشد بایستد. رنالا هم بی‌نهایت رنی را دوست دارد و وقتی از تارنیشد شکست می‌خورد، فقط آرزو می‌کند که رنی بتواند شب طولانی موردنظرش را بسازد.

وقتی تارنیشد بالاخره به محل اقامت رنی می‌رسد، با یک اژدهای رعب‌آور مواجه می‌شود؛ اژدهایی که او نیز دربرابر قدرت رنی سر خم کرده است و خدمتگزار ماه آبی‌رنگ تاریک رنی به شمار می‌رود.

رنی در این ملاقات تازه، نام واقعی خود را به تارنیشد می‌گوید و توضیح می‌دهد که قصد تغییر اساسی جهان را دارد. تارنیشد می‌پذیرد که خدمتگزار رنی باشد و دقیقا این‌جا است که رنی یک مأموریت بسیار مهم به او می‌دهد: یافتن گنجینه‌ی مخفی شهر ابدی ناکران.

ملاقات رنی جادوگر با تارنیشد در برج Renna's Rise بازی الدن رینگ، اثر هیدتاکا میازاکی

جلو بردن نقشه‌ی رنی کار سختی است. حتی خود این جادوگر توانمند هم به‌صورت کامل نمی‌داند که چه‌طور باید به هدف برسد. چرا؟ چون ستاره‌ها روی سرنوشت خاندان کرین و در نتیجه رنی جادوگر تاثیر دارند. رادان، برادر رنی که به گلدن اوردر وفادار بود و جادوی جاذبه را به‌صورت کامل مطالعه کرد، از مدت‌ها قبل جلوی حرکت صورت‌های فلکی و ستارگان را گرفته است. در نتیجه نقشه‌های رنی هم برای مدتی متوقف شدند. به همین علت تارنیشد می‌رود و ژنرال رادان را شکست می‌دهد. با از پا درآمدن رادان، حرکت ستاره‌ها در آسمان به حالت عادی بازمی‌گردد و دیگر هیچ قدرتی نمی‌تواند آن‌چنان مانع پیشروی رنی شود.

سقوط یک ستاره راه ورود به شهر ابدی ناکران را باز می‌کند. تارنیشد قدم به آن‌جا می‌گذارد و گنجینه‌ی مخفی ناکران را برمی‌دارد؛ گنجینه‌ای که باعث تبعید مردم ناکس به زیر زمین شد. اسم این گنجینه به‌سادگی دلیل تبعید مردم ناکس را نشان می‌دهد: تیغه‌ی انگشت‌کش (Fingerslayer Blade). تیغه از یک جنازه بیرون کشیده شده است و فقط کسی می‌تواند از آن استفاده کند که سرنوشت به‌خصوصی داشته باشد.

ژنرال رادان حتی در دوران دیوانگی، حرکت صورت‌های فلکی را متوقف کرده بود. او باید شکست می‌خورد تا عصر ستارگان فرا برسد

رنی تیغه‌ی انگشت‌کش را از تارنیشد می‌گیرد و در بزرگ‌ترین حمله به الدن رینگ در تمام ادوار، دو انگشت یعنی مترجم‌های اراده‌ی برتر را با این خنجر نابود می‌کند. بعد از انجام کار با سلاح مخوف، رنی خسته و خون‌آلود کنار جنازه‌ی دو انگشت می‌نشیند. او همیشه باور داشت که باید به‌تنهایی در مسیر تاریک پیش رو گام بردارد. پس مدت‌ها قبل، حلقه‌ای را که قرار بود یک روز به همسرش داده شود، مخفی کرد. چون شکی نداشت که در آخر کار تنها خواهد بود.

تارنیشد حلقه را از صندوقچه بیرون می‌آورد. اما به‌جای اینکه جسارت به خرج بدهد و آن را تصاحب کند، حلقه را در انگشت دست رنی می‌گذارد. رنی مطمئن می‌شود که تارنیشد با همه فرق دارد و لایق این است که لرد او باشد.

ایجی توسط دشمنان رنی کشته می‌شود. بلاید که سایه‌ی رنی بود و ذاتا نمی‌توانست در این مسیر ترسناک علیه الدن رینگ به همراهی او بپردازد، به مرز جنون می‌رسد. تارنیشد زندگی او را به پایان می‌رساند تا شاید بلاید در جهانی دیگر آرامش داشته باشد. درنهایت فقط و فقط تارنیشد می‌تواند وفادارانه و آماده برای همه‌چیز، رنی را همراهی کند. تارنیشد فرصت کسب جایگاه لرد الدن جدید را از دست می‌دهد. این مبارز که قدم به قدم قوی‌تر شده، به‌جای خدمتگزاری به الدن رینگ، درهم‌شکستن الدن رینگ را کامل می‌کند.

محبوب‌ترین پایان داستان بازی Elden Ring (الدن رینگ)، اثر استودیو فرام سافتور، هیدتاکا میازاکی و جرج آر آر مارتین

تارنیشد با استفاده از آتش بالای کوه، اردتری را به آتش می‌کشد. در واپسین تلاش‌های الدن رینگ برای باقی ماندن به‌عنوان پایه‌واساس نظم جهان، راداگون که وفاداری بسیار بیشتری به الدن رینگ دارد، کنترل جسم یکی‌شده‌ی راداگون و ماریکا را در دست می‌گیرد. اما راداگون هم درمقابل تارنیشد، لرد رنی جادوگر زانو می‌زند. بعد هیولای الدن، اولین جلوه‌ی نظمی که گریتر ویل به سوی این جهان فرستاده بود، از تارنیشد شکست می‌خورد. پس از این پیروزی، رنی به ملاقات تارنیشد می‌آید. حالا همه‌چیز آماده است که رنی نظم (Order) نو و متفاوتی را برای هستی رقم بزند.

یک نظم متفاوت؛ نظمی نه از جنس طلا، بلکه از جنس ستاره‌ها و ماه شب خنک در دورانی که دیگر انقدر پیوند بین حیات، مرگ و نظم جهان، نزدیک و قابل لمس نخواهد بود. در دوران رنی، آدم‌ها نمی‌توانند با اطمینان خیلی از چیزها را بپذیرند؛ چه آن‌چه می‌بینند، چه آن‌چه احساس می‌کنند، چه هرچه به آن ایمان دارند و چه چیزهایی را که لمس می‌کنند.

رنی برقرارکننده‌ی نظم جدید این جهان و الهه‌ای در آسمان‌ها خواهد بود که بسیاری از مردمان سرزمین‌های میانی هرگز نخواهند شناخت و هرگز پرستش نخواهند کرد. جهان به‌جای نور اردتری، درخشش گلدن اوردر و نور الدن رینگ، تحت نظمِ کسوفی خواهد بود که توسط ماه آبی‌رنگ تاریک رنی رقم می‌خورد.

من با جدیت و به شکل رسمی به تمام موجودات و ارواح زنده قسم می‌خورم که اکنون دوره ستارگان از راه می‌رسد. یک سفر هزارساله تحت تسلط فرزانگی ماه. اینجا شب سردی آغاز می‌شود که همگان را دربرمی‌گیرد و به ماورای بزرگ می‌رسد؛ به سوی ترس، تردید و تنهایی. چرا که مسیر [سفر کیهانی من] به درون تاریکی کشیده می‌شود. بیا با هم برویم، همسر عزیز و ابدی من. – رنی جادوگر خطاب به تارنیشد در یکی از پایان‌بندی‌های داستان بازی Elden Ring



منبع

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید