۰

نقد سریال مونارک: میراث هیولاها (Monarch: Legacy of Monsters) | فصل اول

نقد سریال مونارک: میراث هیولاها (Monarch: Legacy of Monsters) | فصل اول
بازدید 14
مدت زمان خواندن نوشته : 13 دقیقه

سریال Monarch: Legacy of Monsters در تلاش است تا به راز پشت خلق سازمان مونارک بپردازد و شخصیت‌های انسانی جذابی را خلق کند.

سریال Monarch: Legacy of Monsters جدیدترین اثر دنیای MonsterVerse است که تمرکز آن روی منشا و ریشه سازمان مونارک است و اتفاقات آن در دو بخش گذشته و زمان حال جریان دارد. اتفاقات سریال درواقع پس از حوادث فیلم Godzilla و نبرد گودزیلا با هیولاها در سان فرانسیسکو جریان دارد. این سریال با دو هدف ساخته شده است که هدف اول بدون شک پرداختن به ریشه سازمان مونارک است تا ضمن تماشا تاریخچه آن بیشتر با کارکرد این سازمان و مسائل پشت پرده آن آشنا شویم و ببینیم این سال‌ها کجا بوده‌اند.

در مأموریت دوم سریال مونارک: میراث هیولاها تلاش می‌کند تا شخصیت‌های انسانی قابل لمسی در دنیای مانسترورس را خلق و معرفی کند. به‌صورت کلی قبل از تماشا سریال باید انتظارات خود را در مورد آن منطقی کنیم تا در ادامه از چیزی که قرار است تماشا کنیم، ناامید نشویم. هدف سریال تمرکز روی شخصیت‌های انسانی است و بدین ترتیب نباید انتظار اختصاص دادن زمان زیادی به هیولاها داشته باشیم.

گودزیلا روی پل گلدن بریج سان فرانسیسکو در سریال Monarch: Legacy of Monsters

در هر حال داریم در مورد یک سریال ۱۰ قسمتی صحبت می‌کنیم که بدون شک اگر قرار باشد در هر قسمت زمان زیادی به هیولاها اختصاص داده شود، بودجه ساخت سریال سر به فلک می‌کشد. پس سریال فرصت کافی را دارد تا بالاخره شخصیت‌های انسانی جذابی را خلق کنند، اما چقدر از این فرصت استفاده کرده‌اند؟ سریال از همان ابتدا روایت خود را به دو بخش تقسیم می‌کند که بخش اول در زمان حال جریان دارد و در آن فرزندان هیروشی برندا به‌دنبال او هستند تا هم راز او را کشف کنند و هم در مورد سازمان مونارک بیشتر بدانند.

اتفاقات سریال مونارک: میراث هیولاها در دو خط زمانی متفاوت جریان دارد که در پایان بهم مرتبط می‌شود

در بخش دوم شاهد نمایش گذشته هستیم که در آن نحوه شکل‌گیری سازمان مونارک و ریشه آن هستیم که شخصیت کلیدی بین این دو خط زمانی شخصیت لی شاو است. اما از همان ابتدا مشکلات سریال خودش را نشان می‌دهد. مشکل اول از جایی آغاز می‌شود که وزن و کیفیت صحنه‌های گذشته بسیار بیشتر از زمان حال اتفاقات سریال است و عملا هم شخصیت‌های جذاب‌تری را شاهد هستیم و هم خط داستانی جذاب‌تری هم در آن می‌توان تماشا کرد.

به‌صورت کلی اگر هدف سریال نمایش میراث سازمان مونارک و دلیل اهمیت آن است، خط داستانی گذشته دقیقا این هدف را به‌خوبی اجرا می‌کند. در این خط زمانی سه شخصیت بیل رندا، لی شاو و کیکو را داریم که هر یک شخصیت‌های خوبی هستند و سریال توانسته است در آن شخصیت‌های جذابی را ارائه کند. البته ما قبلا با بیل رندا در فیلم Kong: Skull Island آشنا شده بودیم و اتفاقا افتتاحیه سریال با نمایش سرنوشت این شخصیت و آگاهی مونارک از وجود هیولاها در جزیره جمجمه آغاز می‌شود.

بیل رندا و کیکو میورا در سریال Monarch: Legacy of Monsters

اما در مورد زمان حال نمی‌توان خیلی این موضوع را گفت و کنتارو و کیت رندا آنچنان شخصیت‌های جذابی نیستند و حتی هدفی که دارند خیلی نمی‌تواند باعث شود بیننده خط داستانی آن‌ها را دنبال کند. صد البته که هدف هیروشی رندا می‌تواند جالب توجه باشد، اما متاسفانه سریال به‌جای اینکه بیشتر به این شخصیت بپردازد و ببینیم که چرا او پس از حوادث فیلم Godzilla ناپدید شد، بیشتر تمرکزش را روی مشکلات شخصی و خانوادگی آن‌ها گذاشته است و خبری از آن میراثی که بارها از آن صحبت می‌شود نیست.

اما با ورود لی شاو که حالا دیگر سنی ازش در خط زمان حال سریال گذشته است، خط داستانی زمان حال هم بهتر می‌شود. بخشی از این موضوع را بدون شک باید به‌خاطر بازی کورت راسل بدانیم که او و وایت راسل، پسرش نقاط قوت سریال هستند. درواقع سریال با انتخاب پدر و پسر برای نقش‌های نسخه جوانی و بزرگسالی انتخاب هوشمندانه‌ای کرده که این موضوع هم کاملا جواب داده است. سریال پس از شروع خوبی که دارد و حالا باعث می‌شود درکنار نمایش کوتاه هیولاها ماجراجویی شخصیت‌های انسانی آن هم برای ما جذاب شود، افت عجیبی می‌کند.

همان‌طور که جلوتر هم گفتم، بخش مسائل خصوصی شخصیت‌های نوجوان و جوان زمان حال خیلی جذاب نیست و حتی اگر بگوییم خیلی هم ارتباطی با داستان سریال ندارد هم خیلی بی‌ربط نیست. مشکل اینجا است که ما داستان‌هایی را شاهد هستیم که خیلی تاثیر خاصی روی موضوع اصلی سریال ندارد و همچنین گذشته هر شخصیت خیلی جذابیت بالایی ندارد. از آن طرف ما شخصیت می را داریم که عملا او را می‌توان یک شخصیت اضافه در کل داستان سریال بدانیم.

کیت در حال تماشا گودزیلا در سان فرانسیسکو در سریال Monarch: Legacy of Monsters

نکته اصلی از جایی آغاز می‌شود که سازندگان تصمیم می‌گیرند تا صحنه‌های گذشته را به نفع شخصیت‌های زمان حال کاهش دهند و در عوض تمرکز بیشتری روی سه شخصیت نوجوان و جوان سریال بگذارند که نتیجه هم خیلی مطلوب نشده است. واقعیت این است که در طول این صحنه‌ها متوجه نشدم چرا باید برای گذشته شخصیت کیت یا می ناراحت شوم و اصلا چرا باید برای من مهم باشد که این اتفاقات برای آن‌ها رخ داده است.

کرت راسل و وایت راسل که پدر و پسر هستند، نقش نسخه جوانی و کهنسالی شخصیت لی شاو را در سریال Monarch: Legacy of Monsters بازی کرده‌اند

سریال واقعا تلاش می‌کند که این شخصیت‌ها را مهم جلوه دهد، اما این تلاش موفق نیست. دلیل این موضوع واقعا چیست؟ اگر به فیلم اول Godzilla برگردیم، ما شخصیت‌هایی را طرف هستیم که عملا ارتباطی به مونارک ندارند و درواقع تمرکز آن روی یک خانواده کاملا ساده است که خط داستانی آن‌ها به موازات داستان جلو فیلم جلو می‌رود. به عقیده من خط داستانی آن‌ها خیلی کمتر دیده شده است و تاکنون بهترین خط داستانی انسانی مانسترورس را داشته‌اند.

چرا که آن‌ها شخصیت‌های قابل لمسی هستند که تلاش می‌کنند تا ضمن بقا در یک دوران سخت، دوباره کنار هم قرار بگیرند و فیلم به‌خوبی این پتانسیل را به تصویر می‌کشد. اما در اینجا با اینکه فیلم تلاش می‌کند تا هر شخصیت را با نمایش گذاشته و ارتباطش با سازمان‌ها و خانواده‌های فیلم با اهمیت کند، دقیقا خلاف این موضوع حرکت کرده است. درواقع این موضوع اهمیتی ندارد که آن‌ها نوه‌های رندا هستند یا اینکه ارتباطی با سازمان مونارک دارند؛ بلکه داستان و ماجراجویی آن‌ها باید در قالب خود داستان شکل بگیرد تا اینکه بیشتر شاهد یک داستان مشابه سریال‌های CW باشیم.

کرت راسل در سریال Monarch: Legacy of Monsters

البته این تنها مشکلات سریال نیست و ما در طول اتفاقات سریال Monarch: Legacy of Monsters شاهد نمایش مونارکی هستیم که بیشتر شبیه یک سازمان تازه تأسیس را دارد. اگر فیلم‌های مانسترورس وجود نداشتند، چنین نمایشی قابل قبول به‌نظر می‌رسید، اما در سریال عملا خبری از پتانسیل‌های این سازمان نیست و حتی اعضا و شخصیت‌های جذابی هم ندارند. اگر لی شاو را از خط زمان حال حذف کنیم، عملا چیز خاصی برای تماشا وجود ندارد و در آن شاهد شخصیت‌های ضعیفی هستیم که نمی‌توانند مشکل شخصیت‌های انسانی مانسترورس را حل کنند و حتی باعث می‌شود باز هم منتظر نمایش هیولاها باشیم.

اما در مقابل بخش گذشته سریال تا پایان جذابیت خود را حفظ می‌کند و شاید از ابتدا تمرکز سریال بهتر بود روی این بخش قرار می‌گرفت تا اینکه زمان زیادی را در زمان حال صرف کنند. در مجموع سریال در زمان حال کانسپت جذابی مثل بازگشت به سان فرانسیسکو پس از حوادث فیلم گودزیلا دارد، اما چیزی را که منتظرش هستیم قرار نیست مشاهده کنیم. اما سریال چگونه نجات پیدا می‌کند؟ سریال مونارک: میراث هیولاها با رو کردن آخرین کار خود که راز لی شاو است، قمار بزرگی می‌کند که هم نتیجه داده است هم شاید خیلی به نفع سریال نباشد.

در اواخر سریال متوجه می‌شویم که چرا لی شاو با اینکه سن بالایی دارد، اما همچنان می‌تواند در عملیات‌ها به‌راحتی شرکت کند و اینکه چرا مونارک او را به بازنشستگی اجباری فرستاده است. درواقع سریال با رونمایی از دنیای زیر زمین به سوالات زیادی پاسخ می‌دهد و حتی باعث ایجاد سوالات زیادی هم شده است. درواقع سریال با چند پلات تویست سعی می‌کند بیننده را غافلگیر کند که البته زودتر دست خود را رو کرده است، اما این موضوع تا حدی باعث می‌شود خیلی نگران کلیف‌هنگر پایانی فیلم نباشیم و عملا بدانیم که سرنوشت لی شاو چه چیزی بوده است.

وایت راسل داخل ماشین در سریال Monarch: Legacy of Monsters

اما سریال Monarch: Legacy of Monsters طبق وعده خود زمان کمتری را به هیولاها اختصاص داده است. اگرچه هر از گاهی شاهد ظاهر شدن گودزیلا و چندین تایتان دیگر هستیم، اما زمان آن به‌حدی نیست که باعث شود تمرکز از روی شخصیت‌های انسانی برداشته شود. اما هر زمانی‌که گودزیلا وارد می‌شود، او ستاره صحنه است و کسی نمی‌تواند به او نزدیک شود. همچنین هرچقدر سریال جلو می‌رود دوباره این احساس به ما دست می‌دهد که کاش صحنه‌های هیولاها طولانی‌تر شود تا اینکه زمان زیادی را روی شخصیت‌های خسته کننده انسانی سریال صرف کنیم.

سریال Monarch: Legacy of Monsters درنهایت نمی‌تواند باعث اهمیت دادن بینندگان به شخصیت‌های انسانی شوند و درنهایت دوباره گودزیلا سریال را نجات می‌دهد

واقعیت این است با اینکه سازندگان سریال تلاش کرده‌اند که باعث شوند ما اهمیت بیشتری به شخصیت‌های انسانی دهیم، اما باز هم دوباره به سمت هیولاها می‌رویم و اگر لی شاو و دوستانش را فاکتور بگیریم، مابقی شخصیت‌ها فعلا جذابیت خاصی ندارند. فرزندان هیروشی و می هم با اقتدار شخصیت‌های بسیار خسته کننده و ضعیفی هستند و حتی بازیگران آن‌ها هم عملکرد خوبی ندارند. پس سریال عملا فرصتی را که داشته است از دست می‌دهد و مبارزه یک دقیقه پایانی گودزیلا جذاب‌ترین بخش پایان سریال می‌تواند لقب بگیرد.

صد البته که صحنه پایانی سریال هم جذابیت‌های خود را دارد و دوباره شاید مجبور شویم که بگوییم بهتر است ۲ ساعت فقط هیولاها را تماشا کنیم تا اینکه شخصیت‌های انسانی باعث خسته شدن ما شوند. اما در مورد بخش فنی می‌توان گفت که سریال مونارک: میراث هیولاها یکی از بهترین و با کیفیت‌ترین جلوه‌های ویژه تاریخ تلویزیون را دارد. صحنه‌های هیولاها و گودزیلا با اینکه زیاد نیستند، اما کیفیت بسیار بالایی و در حد یک فیلم سینمایی را دارند و بدون شک بخشی است که می‌تواند باعث غافلگیری هر بیننده‌ای شود.

نعره گودزیلا پس از خروج از شن و ماسه در سریال Monarch: Legacy of Monsters

حتی اگر نگوییم بهترین جلوه‌های ویژه تلویزیون را دارد، اما حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و حتی قابل مقایسه با آثاری مثل خاندان اژدها است. حتی عجیب است که بگویم کیفیت جلوه‌های ویژه سریال از اولین تریلر فیلم Godzilla x Kong: The New Empire بهتر بوده است. اما سؤال اصلی این است که آیا سریال Monarch: Legacy of Monsters برای فصل دوم باز خواهد گشت؟ باتوجه‌به پایان سریال می‌توان چنین انتظاری را داشت.

بااین‌حال اگر سریال بخواهد برای فصل دوم بازگردد، نیاز به پیشرفت زیادی در روایت خطوط داستانی مختلف شخصیت‌ها دارد و همچنین کمتر باید به مسائل حاشیه‌ای و اضافه بپردازد. اگر سریال در فصل دوم احتمالی خود بخواهد همان مسیر را دنبال کند، درنهایت بینندگان بیشتر از اینکه خط داستانی شخصیت‌های انسانی را دنبال کنند، منتظر حضور گودزیلا و دیگر تایتان‌ها هستند تا خودنمایی و ما را سرگرم کنند.

سریال Monarch: Legacy of Monsters در تلاش است تا به راز پشت خلق سازمان مونارک بپردازد و شخصیت‌های انسانی جذابی را خلق کند.

سریال Monarch: Legacy of Monsters جدیدترین اثر دنیای MonsterVerse است که تمرکز آن روی منشا و ریشه سازمان مونارک است و اتفاقات آن در دو بخش گذشته و زمان حال جریان دارد. اتفاقات سریال درواقع پس از حوادث فیلم Godzilla و نبرد گودزیلا با هیولاها در سان فرانسیسکو جریان دارد. این سریال با دو هدف ساخته شده است که هدف اول بدون شک پرداختن به ریشه سازمان مونارک است تا ضمن تماشا تاریخچه آن بیشتر با کارکرد این سازمان و مسائل پشت پرده آن آشنا شویم و ببینیم این سال‌ها کجا بوده‌اند.

در مأموریت دوم سریال مونارک: میراث هیولاها تلاش می‌کند تا شخصیت‌های انسانی قابل لمسی در دنیای مانسترورس را خلق و معرفی کند. به‌صورت کلی قبل از تماشا سریال باید انتظارات خود را در مورد آن منطقی کنیم تا در ادامه از چیزی که قرار است تماشا کنیم، ناامید نشویم. هدف سریال تمرکز روی شخصیت‌های انسانی است و بدین ترتیب نباید انتظار اختصاص دادن زمان زیادی به هیولاها داشته باشیم.

گودزیلا روی پل گلدن بریج سان فرانسیسکو در سریال Monarch: Legacy of Monsters

در هر حال داریم در مورد یک سریال ۱۰ قسمتی صحبت می‌کنیم که بدون شک اگر قرار باشد در هر قسمت زمان زیادی به هیولاها اختصاص داده شود، بودجه ساخت سریال سر به فلک می‌کشد. پس سریال فرصت کافی را دارد تا بالاخره شخصیت‌های انسانی جذابی را خلق کنند، اما چقدر از این فرصت استفاده کرده‌اند؟ سریال از همان ابتدا روایت خود را به دو بخش تقسیم می‌کند که بخش اول در زمان حال جریان دارد و در آن فرزندان هیروشی برندا به‌دنبال او هستند تا هم راز او را کشف کنند و هم در مورد سازمان مونارک بیشتر بدانند.

اتفاقات سریال مونارک: میراث هیولاها در دو خط زمانی متفاوت جریان دارد که در پایان بهم مرتبط می‌شود

در بخش دوم شاهد نمایش گذشته هستیم که در آن نحوه شکل‌گیری سازمان مونارک و ریشه آن هستیم که شخصیت کلیدی بین این دو خط زمانی شخصیت لی شاو است. اما از همان ابتدا مشکلات سریال خودش را نشان می‌دهد. مشکل اول از جایی آغاز می‌شود که وزن و کیفیت صحنه‌های گذشته بسیار بیشتر از زمان حال اتفاقات سریال است و عملا هم شخصیت‌های جذاب‌تری را شاهد هستیم و هم خط داستانی جذاب‌تری هم در آن می‌توان تماشا کرد.

به‌صورت کلی اگر هدف سریال نمایش میراث سازمان مونارک و دلیل اهمیت آن است، خط داستانی گذشته دقیقا این هدف را به‌خوبی اجرا می‌کند. در این خط زمانی سه شخصیت بیل رندا، لی شاو و کیکو را داریم که هر یک شخصیت‌های خوبی هستند و سریال توانسته است در آن شخصیت‌های جذابی را ارائه کند. البته ما قبلا با بیل رندا در فیلم Kong: Skull Island آشنا شده بودیم و اتفاقا افتتاحیه سریال با نمایش سرنوشت این شخصیت و آگاهی مونارک از وجود هیولاها در جزیره جمجمه آغاز می‌شود.

بیل رندا و کیکو میورا در سریال Monarch: Legacy of Monsters

اما در مورد زمان حال نمی‌توان خیلی این موضوع را گفت و کنتارو و کیت رندا آنچنان شخصیت‌های جذابی نیستند و حتی هدفی که دارند خیلی نمی‌تواند باعث شود بیننده خط داستانی آن‌ها را دنبال کند. صد البته که هدف هیروشی رندا می‌تواند جالب توجه باشد، اما متاسفانه سریال به‌جای اینکه بیشتر به این شخصیت بپردازد و ببینیم که چرا او پس از حوادث فیلم Godzilla ناپدید شد، بیشتر تمرکزش را روی مشکلات شخصی و خانوادگی آن‌ها گذاشته است و خبری از آن میراثی که بارها از آن صحبت می‌شود نیست.

اما با ورود لی شاو که حالا دیگر سنی ازش در خط زمان حال سریال گذشته است، خط داستانی زمان حال هم بهتر می‌شود. بخشی از این موضوع را بدون شک باید به‌خاطر بازی کورت راسل بدانیم که او و وایت راسل، پسرش نقاط قوت سریال هستند. درواقع سریال با انتخاب پدر و پسر برای نقش‌های نسخه جوانی و بزرگسالی انتخاب هوشمندانه‌ای کرده که این موضوع هم کاملا جواب داده است. سریال پس از شروع خوبی که دارد و حالا باعث می‌شود درکنار نمایش کوتاه هیولاها ماجراجویی شخصیت‌های انسانی آن هم برای ما جذاب شود، افت عجیبی می‌کند.

همان‌طور که جلوتر هم گفتم، بخش مسائل خصوصی شخصیت‌های نوجوان و جوان زمان حال خیلی جذاب نیست و حتی اگر بگوییم خیلی هم ارتباطی با داستان سریال ندارد هم خیلی بی‌ربط نیست. مشکل اینجا است که ما داستان‌هایی را شاهد هستیم که خیلی تاثیر خاصی روی موضوع اصلی سریال ندارد و همچنین گذشته هر شخصیت خیلی جذابیت بالایی ندارد. از آن طرف ما شخصیت می را داریم که عملا او را می‌توان یک شخصیت اضافه در کل داستان سریال بدانیم.

کیت در حال تماشا گودزیلا در سان فرانسیسکو در سریال Monarch: Legacy of Monsters

نکته اصلی از جایی آغاز می‌شود که سازندگان تصمیم می‌گیرند تا صحنه‌های گذشته را به نفع شخصیت‌های زمان حال کاهش دهند و در عوض تمرکز بیشتری روی سه شخصیت نوجوان و جوان سریال بگذارند که نتیجه هم خیلی مطلوب نشده است. واقعیت این است که در طول این صحنه‌ها متوجه نشدم چرا باید برای گذشته شخصیت کیت یا می ناراحت شوم و اصلا چرا باید برای من مهم باشد که این اتفاقات برای آن‌ها رخ داده است.

کرت راسل و وایت راسل که پدر و پسر هستند، نقش نسخه جوانی و کهنسالی شخصیت لی شاو را در سریال Monarch: Legacy of Monsters بازی کرده‌اند

سریال واقعا تلاش می‌کند که این شخصیت‌ها را مهم جلوه دهد، اما این تلاش موفق نیست. دلیل این موضوع واقعا چیست؟ اگر به فیلم اول Godzilla برگردیم، ما شخصیت‌هایی را طرف هستیم که عملا ارتباطی به مونارک ندارند و درواقع تمرکز آن روی یک خانواده کاملا ساده است که خط داستانی آن‌ها به موازات داستان جلو فیلم جلو می‌رود. به عقیده من خط داستانی آن‌ها خیلی کمتر دیده شده است و تاکنون بهترین خط داستانی انسانی مانسترورس را داشته‌اند.

چرا که آن‌ها شخصیت‌های قابل لمسی هستند که تلاش می‌کنند تا ضمن بقا در یک دوران سخت، دوباره کنار هم قرار بگیرند و فیلم به‌خوبی این پتانسیل را به تصویر می‌کشد. اما در اینجا با اینکه فیلم تلاش می‌کند تا هر شخصیت را با نمایش گذاشته و ارتباطش با سازمان‌ها و خانواده‌های فیلم با اهمیت کند، دقیقا خلاف این موضوع حرکت کرده است. درواقع این موضوع اهمیتی ندارد که آن‌ها نوه‌های رندا هستند یا اینکه ارتباطی با سازمان مونارک دارند؛ بلکه داستان و ماجراجویی آن‌ها باید در قالب خود داستان شکل بگیرد تا اینکه بیشتر شاهد یک داستان مشابه سریال‌های CW باشیم.

کرت راسل در سریال Monarch: Legacy of Monsters

البته این تنها مشکلات سریال نیست و ما در طول اتفاقات سریال Monarch: Legacy of Monsters شاهد نمایش مونارکی هستیم که بیشتر شبیه یک سازمان تازه تأسیس را دارد. اگر فیلم‌های مانسترورس وجود نداشتند، چنین نمایشی قابل قبول به‌نظر می‌رسید، اما در سریال عملا خبری از پتانسیل‌های این سازمان نیست و حتی اعضا و شخصیت‌های جذابی هم ندارند. اگر لی شاو را از خط زمان حال حذف کنیم، عملا چیز خاصی برای تماشا وجود ندارد و در آن شاهد شخصیت‌های ضعیفی هستیم که نمی‌توانند مشکل شخصیت‌های انسانی مانسترورس را حل کنند و حتی باعث می‌شود باز هم منتظر نمایش هیولاها باشیم.

اما در مقابل بخش گذشته سریال تا پایان جذابیت خود را حفظ می‌کند و شاید از ابتدا تمرکز سریال بهتر بود روی این بخش قرار می‌گرفت تا اینکه زمان زیادی را در زمان حال صرف کنند. در مجموع سریال در زمان حال کانسپت جذابی مثل بازگشت به سان فرانسیسکو پس از حوادث فیلم گودزیلا دارد، اما چیزی را که منتظرش هستیم قرار نیست مشاهده کنیم. اما سریال چگونه نجات پیدا می‌کند؟ سریال مونارک: میراث هیولاها با رو کردن آخرین کار خود که راز لی شاو است، قمار بزرگی می‌کند که هم نتیجه داده است هم شاید خیلی به نفع سریال نباشد.

در اواخر سریال متوجه می‌شویم که چرا لی شاو با اینکه سن بالایی دارد، اما همچنان می‌تواند در عملیات‌ها به‌راحتی شرکت کند و اینکه چرا مونارک او را به بازنشستگی اجباری فرستاده است. درواقع سریال با رونمایی از دنیای زیر زمین به سوالات زیادی پاسخ می‌دهد و حتی باعث ایجاد سوالات زیادی هم شده است. درواقع سریال با چند پلات تویست سعی می‌کند بیننده را غافلگیر کند که البته زودتر دست خود را رو کرده است، اما این موضوع تا حدی باعث می‌شود خیلی نگران کلیف‌هنگر پایانی فیلم نباشیم و عملا بدانیم که سرنوشت لی شاو چه چیزی بوده است.

وایت راسل داخل ماشین در سریال Monarch: Legacy of Monsters

اما سریال Monarch: Legacy of Monsters طبق وعده خود زمان کمتری را به هیولاها اختصاص داده است. اگرچه هر از گاهی شاهد ظاهر شدن گودزیلا و چندین تایتان دیگر هستیم، اما زمان آن به‌حدی نیست که باعث شود تمرکز از روی شخصیت‌های انسانی برداشته شود. اما هر زمانی‌که گودزیلا وارد می‌شود، او ستاره صحنه است و کسی نمی‌تواند به او نزدیک شود. همچنین هرچقدر سریال جلو می‌رود دوباره این احساس به ما دست می‌دهد که کاش صحنه‌های هیولاها طولانی‌تر شود تا اینکه زمان زیادی را روی شخصیت‌های خسته کننده انسانی سریال صرف کنیم.

سریال Monarch: Legacy of Monsters درنهایت نمی‌تواند باعث اهمیت دادن بینندگان به شخصیت‌های انسانی شوند و درنهایت دوباره گودزیلا سریال را نجات می‌دهد

واقعیت این است با اینکه سازندگان سریال تلاش کرده‌اند که باعث شوند ما اهمیت بیشتری به شخصیت‌های انسانی دهیم، اما باز هم دوباره به سمت هیولاها می‌رویم و اگر لی شاو و دوستانش را فاکتور بگیریم، مابقی شخصیت‌ها فعلا جذابیت خاصی ندارند. فرزندان هیروشی و می هم با اقتدار شخصیت‌های بسیار خسته کننده و ضعیفی هستند و حتی بازیگران آن‌ها هم عملکرد خوبی ندارند. پس سریال عملا فرصتی را که داشته است از دست می‌دهد و مبارزه یک دقیقه پایانی گودزیلا جذاب‌ترین بخش پایان سریال می‌تواند لقب بگیرد.

صد البته که صحنه پایانی سریال هم جذابیت‌های خود را دارد و دوباره شاید مجبور شویم که بگوییم بهتر است ۲ ساعت فقط هیولاها را تماشا کنیم تا اینکه شخصیت‌های انسانی باعث خسته شدن ما شوند. اما در مورد بخش فنی می‌توان گفت که سریال مونارک: میراث هیولاها یکی از بهترین و با کیفیت‌ترین جلوه‌های ویژه تاریخ تلویزیون را دارد. صحنه‌های هیولاها و گودزیلا با اینکه زیاد نیستند، اما کیفیت بسیار بالایی و در حد یک فیلم سینمایی را دارند و بدون شک بخشی است که می‌تواند باعث غافلگیری هر بیننده‌ای شود.

نعره گودزیلا پس از خروج از شن و ماسه در سریال Monarch: Legacy of Monsters

حتی اگر نگوییم بهترین جلوه‌های ویژه تلویزیون را دارد، اما حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و حتی قابل مقایسه با آثاری مثل خاندان اژدها است. حتی عجیب است که بگویم کیفیت جلوه‌های ویژه سریال از اولین تریلر فیلم Godzilla x Kong: The New Empire بهتر بوده است. اما سؤال اصلی این است که آیا سریال Monarch: Legacy of Monsters برای فصل دوم باز خواهد گشت؟ باتوجه‌به پایان سریال می‌توان چنین انتظاری را داشت.

بااین‌حال اگر سریال بخواهد برای فصل دوم بازگردد، نیاز به پیشرفت زیادی در روایت خطوط داستانی مختلف شخصیت‌ها دارد و همچنین کمتر باید به مسائل حاشیه‌ای و اضافه بپردازد. اگر سریال در فصل دوم احتمالی خود بخواهد همان مسیر را دنبال کند، درنهایت بینندگان بیشتر از اینکه خط داستانی شخصیت‌های انسانی را دنبال کنند، منتظر حضور گودزیلا و دیگر تایتان‌ها هستند تا خودنمایی و ما را سرگرم کنند.



منبع

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید